تجربه زیسته انجمن تخصصی کودک و رسانه در بهره گیری از قواعد پارلمانی دستورنامه رابرت
انجمن تخصصی کودک و رسانه یکی از انجمنهایی است که تلاش شده است تا از همان ابتدا، بر اساس رویههای تشریح شده در کتاب دستورنامه رابرت، تأسیس و ادره شود، و البته با توجه به وضعیت فرهنگی خاص ما ایرانیان که همه با آن آشنا هستیم. نتیجه این تجربه چه بوده است؟
آنچه که در ادامه میآید گزارشی است به قلم آقای محمود علیپور بنیانگذار این انجمن از پیامدهای رعایت قواعد دستورنامه در جریان تأسیس و اداره این انجمن. . .
راقم این سطور تردید ندارد که اگر افرادی که به صورت داوطلبانه دور هم جمع میشوند تا با کمک هم به یک هدف اجتماعی که به صورت فردی غیرقابل وصول است برسند، حتی المقدور طبق رویههای معقولی که در دستورنامه تشریح شده است، رفتار کنند، ما به مرور شاهد یک تحول فرهنگی عمیق در روابط بین آنان خواهیم بود که به راستی یک رستاخیز و یک جهش تمدنی محسوب میشود.
خوانندگانی که گزارش آقای علیپور را بخوانند میتوانند در پس و پشت رویدادهایی که در این نوشته تشریح شده است، نشانههای آن رستاخیز فرهنگی را ملاحظه کنند و به همان نتیجهای برسند که ایشان جمعبندی کرده است:
«تجربه زیسته انجمن از این قواعد به ما یاد داد چگونه حق الناس به معنی واقعی کلمه را در نشستها و گفتگوهایمان پیاده کنیم و چگونه در این مسیر به مکارم اخلاق دست پیدا کنیم و جامعهای آرمانی مبنی بر خردورزی جمعی بنا کنیم.»
با این دیباچه مختصر، نوشته آقای محمود علیپور در ادامه تقدیم میشود:
اساسنامه/قانون اساسی!
۱. در سال ۱۳۹۶ با راهنمایی سرکار خانم دکتر الهه کسمائی عضو هیئت علمی دانشگاه هنر و تهیه کننده ارشد تلویزیون با استاد داود حسینی آشنا شدم و بعد از تماس تلفنی با روی گشاده ایشان مواجه شدم و به دعوت ایشان به دفتر کادرها رفتم.
در اولین روز ملاقات از نقش ایشان در روند تأسیس انجمن فارغ التحصیلان دانشگاه هنر شنیدم و از اساسنامهای که به مثابه قانون اساسی آن انجمن بود.
برای اولین بار بود که گوشم به نام قانون اساسی برای سندی غیر از آنچه تاکنون در کتب درسی خوانده بودم آشنا میشد. آنجا بود که کتاب دستورنامه رابرت را دیدم و البته چکشی که همیشه در فیلمها بر روی میز قضات دادگاهها قرار داشت. هنوز مورد استفاده آن چکش را نمیدانستم و فکر میکردم چکش نجاری است ولی اینکه چرا چوبی است و کاربردش برای کدام کار است برایم مجهول بود.
نخستین آشنایی!
۲. خلاصه اینکه در آن جلسه کم کم با دغدغههای آقای داود حسین به عنوان شخصی که فارغ از یک نگاه مذهبی و به عنوان یک آرمان انسانی در راستای ساختن تمدنی اخلاقی به این کار نگاه میکرد آشنا شدم و برایم جالب بود که فردی بدون هیچگونه چشمداشت مادی واقعاً خالصانه به دنبال بهبود وضعیت معیشت انسان در ابعاد کوچک و بزرگ است. و در همین راستا با وجود تنگ نظریها و اذیت شدنهای بسیار از سوی افراد نادان تمام سفره کوچک شدهاش را در اختیار همه افراد جامعه قرار میداد. از دفتری که بعد از یک عمر تلاش خریده بود تا وقت و اعتبار و دانش و تجربه خود.
تفاوتهای روش سنتی با روش جدید!
۳. در سال ۹۷ برای اولین بار در همین بحبوحه گرمای تابستان بود که جلسه ای را ترتیب دادیم تا سندی برای اصول برنامهسازی استاندارد برای خردسالان تدوین کنیم که با کمک آقایان فرخ نژاد و مفاخری این نشست مهیا شد. و تصمیم گرفتم که از ایشان به عنوان اداره کننده جلسه دعوت کنم و دوستان را با شیوه جدیدی از اداره جلسات که بر مبنای حق برابر و تصمیم جمعی بود آشنا کنیم.
در جلسات پیشین افرادی در هنگام برگزاری جلسات تقریباً ۹۰ درصد وقت جلسه را میگرفتند و با توجه به توانایی سخنوری که داشتند زمان را به نفع معرفی خود با بیان تجربیات گوناگون مختلف بی ربط سپری میکردند و در انتها هم چیزی عاید جمع نمیشد و برخی دیگر که سابقه مدیریتی داشتند از اتوریته خود استفاده میکردند و دیگران را مقهور خود میساختند و افراد تازه وارد و کم تجربه با وجود داشتن نظر سعی میکردند به مباحث ورود نکنند و در انتهای جلسات سرخورده از اینکه نتوانسته بودند نظر خود را بیان کنند جلسه را ترک میکردند و گاهی برای همیشه جمع را ترک میکردند و در جلسات آتی حضور نمییافتند. همچنین جلسات به دلیل روده درازی این افراد چون مبدل به جلسات خاطره گویی میشد از حیز انتفاع ساقط میشد و کارکرد خود را از دست میداد و در انتها هم بدون جمع بندی و رسیدن به نتیجه مشخص با نظر تنها یک نفر که آن هم مدیر جلسه بود پایان مییافت. و شخص اداره کننده با بیان اینکه خوب پس باید این کار را بکنیم بدون اینکه رای گیری عادلانهای انجام شود آنچه خود دریافت کرده بود و صحیح میدانست را به عنوان نتیجه نشست و قطعنامه پایانی قرائت میکرد و همه مجبور به شنیدن آن بودند در حالی که شاید خیلی از افراد با آن مخالف میبودند. مثلا شاید خیلیها مخالف بودند که فلان بحث برای کودکان انجام نشود ولی چون شخص اداره کننده نظرش این بود که باید آن کار بشود پس در انتها نتیجه همان میشد که او میخواست.
مرور برخی قواعد اولیه!
۴. در آن جلسه که برای نخستین بار آقای داود حسین تشریف آوردند، پس از معرفی مختصر روش اداره جلسات با این شیوه نوین، کار اداره جلسه به ایشان سپرده شد. خوب، همانطور که انتظار داشتم کار سخت بود و دشوار و افراد که تاکنون ولنگارانه ایراد نطق داشتند وقتی با سوالهای پیاپی رئیس جلسه و یا با «اخطار دستور» مواجه میشدند، عنان اختیار از کف میدادند و این کار را توهین به خود و شخصیت بسیار وزین و ذی قیمت خود میدانستند و هر بار پس از پایان جلسه باید چند برابر وقت جلسه به دلداری و ایجاد اورژانس اجتماعی اقدام میکردم و پای دردلهای این افراد مینشستم و سعی میکردم آنها را برای حضور در جلسه بعد هم آماده کنم.
در آن نشستهایی که با این روش نوین اداره میشد دیگر نمیشد هرطور که سخنران دوست دارد کار را پیش ببرد و باید برای اعمال نظرش در مورد روش اداره جلسه هم موافقت افراد حاضر در نشست را جلب میکرد چون به واقع این کار یک کار جمعی بود و باید با توافق جمعی پیش میرفت.
وقتی تصمیم داتشم سند را به طور کامل بخوانم و به رأی بگذارم، با اخطار آقای داود حسین مواجه شدم و ایشان توضیح دادند چرا میخواهید سند را کامل بخوانید و بعد بحث کنید مگر همه افراد با این کار موافق هستند؟ بعد که توضیح دادم اینگونه سند بهتر فهم میشود ایشان باز اخطار مجدد دادند که چرا به من توضیح میدهید؟ به اعضای حاضر توضیح بدهید. ابتدا بگذارید رای گیری کنیم که سند را کامل بخوانیم یا نه؟ اگر همه موافق بودند دیگر چه نیازی به توضیح واضحات داریم و اگر کسی مخالف بود در آنصورت است که افراد موافق و مخالف گفتگو و مذاکره میکنند و سپس رای گیری را انجام میدهیم تا مشخص شود کدام شیوه مناسب است.
معنای دیگری از حقالناس!
۵. اولین بار بود که در جمع ما حتی برای این مسئله به ظاهر پیش پا افتاده هم باید نظرخواهی میشد تا حق الناسی گردنمان نیاید. بعد از اینکه افراد با خواندن کل سند و سپس خواندن بند بند آن موافقت کردند حالا وارد فاز دیگری میشدیم که نظرخواهی از افراد بود. مثل همیشه افراد هر کدام میخواستند کلی درباره آن بند صحبت کنند و نظرات خود را اعلام نمایند. اما آقای داود حسین به ما گفتند اولا میتوانید کل سند را یکجا تصویب کنید و بروید پی کارتان و اگر هم به آن اشکال دارید فقط هرکس اشکال دارد آن اشکال را در قالب یک اصلاحیه عنوان کند و رای گیری نمایید. که باز هم تازه متوجه شدیم کسی اصلا سند ده صفحهای در دست بررسی را نخوانده و همه آمده اند تا در جلسه آن را بشنوند و درباره آن حرف بزنند و حرف بشنوند و بعد ببینند چه میخواهند بکنند. خوب اینجا بود که تازه همه متوجه شدند ابتدا باید سند را بخوانند نظرات خود را یادداشت نمایند و در این جلسه اصلاحات خود را ارائه نمایند و اینگونه است که وقت افراد گرفته نمیشود.
ضرورت تشکیل انجمن!
۶. در پایان جلسه دوم بررسی این سند تازه به این نتیجه رسیدیم که اگر حتی سند را مصوب کنیم چه ضمانت اجرایی داریم؟ و با پیشنهاد آقای شمشیری – یکی از اعضای حاضر در آن نشست - تصمیم بر این شد که یک انجمن تشکیل دهیم و به پشتوانه این انجمن ضمانتهای اجرایی آن را پیش ببریم. و اینجا بود که بسیار خوشحال شدم که از کف صحن نشست پیشنهاد تشکیل انجمن روی میز قرار گرفت.
حالا نیاز داشتیم که تشکیل یک انجمن را از پایه با هم بنا بگذاریم و چه خوب که استاد داود حسین در کنارمان بود. ایشان برایمان توضیح دادند که برای تشکیل یک انجمن نیازمند گروه حامیان هستیم. گروهی که اسپانسر اولیه نشستها میشوند و از افراد دعوت میکنند تا به عنوان اعضای موسس به جمع آنها بپیوندند تا با هم قانون اساسی یا اساسنامه انجمن را تدوین کنند.
در جلسات حامیان، گروه اجرایی شکل گرفت تا افراد موسس را دعوت نماید که پایه ریز اساسنامه انجمن شوند. و آن گروه باید مکان نشستها را هماهنگ میکرد و جلسات را اطلاع رسانی مینمود تا هرچه زودتر اساسنامه به سرانجام برسد.
بعضی قواعد و رویههای اداره نشستهای شورایی!
۷. در جلسات مجمع موسسان بود که با کارکرد آن چکش استثنایی آشنا شدیم. چکشی که پس از همهمه و هیاهوی افرادی که بسیار هیجان زده درباره کلمه به کلمه سند بحث میکردند روی سطح چوبی نواخته میشد تا سکوت را مجددا به جمع حاکم نماید. و مجددا روال منطقی نشست براساس قواعد پارلمانی ادامه یابد.
دیگر متوجه شده بودیم برای پیشنهاد اصلاحی باید کسب صحن شود و اصلاحیه مورد نظر در قالب یک جمله فکر شده قرائت و مکتوب شود و پس از آن اظهار نظر موافقان و مخالفان در مورد آن رای گیری انجام شود. و اگر مخالفی وجود دارد ابتدا موافق یا پیشنهاد دهنده به دفاع بپردازد و سپس مخالف صحبت کند و این بحث تا رسیدن به نتیجه ادامه یابد و اگر هم جمع تشخیص میداد که نیاز به گفتگو و مذاکره ندارد با اعلام کفایت مذاکرات و رای گیری درباره این اخطار بر سر رای گیری میرفتند و نتیجه را دنبال مینمودند.
کم کم یاد گرفتیم برای اینکه پیشنهادی طرح موضوع شود نیاز به دستکم یک حامی دارد که با گفتن جمله من حمایت میکنم این پیشنهاد ظرفیت ورود به صحن را پیدا میکند. تا اینطور نشود که اگر فردی خسته بود یا تازه وارد جمع شده بود و از مباحث اطلاع نداشت بتواند وقت جلسه را بگیرد.
جالب اینجا بود دیگر افرادی که در سه ساعت نشست ۲ساعت و ۴۵ دقیقه متکلم وحده بودند در این جلسات کلاً نطقشان به ۵ دقیقه هم دیگر نمیرسید و همه ۳۰ نفر حضار در نشست میتوانستند آزادانه و بدون نگرانی نظراتشان را بیان کنند.
اگر کسی پیشنهاد جدیدی ارائه میداد یاد میگرفت ابتدا باید برای پیشنهاد قبلی تعیین تکلیف کنیم و پیشنهادی که از دهن شخصی خارج میشود و مورد حمایت قرار میگیرد و از سوی رئیس جلسه قرائت میشود و در معرض صحن قرار میگیرد، دیگر متعلق به شخص پیشنهاد دهنده نیست و برای همه جمع است و محترم است و حتی شخص پیشنهاد دهنده هم نمیتواند آن را از دستور خارج کند. لذا دوستان متوجه شدند برای ارائه پیشنهاد جدید یا باید پیشنهاد اصلاحی جدید بدهند یا به صورت مکالمه دوستانه و غیر رسمی نظر پیشنهاد دهنده را به سمت نظر خود جلب نمایند و خود پیشنهاد دهنده، پیشنهادش را اصلاح نماید. و همه افراد دیگر میتوانستند پیشنهاد بدهند و در بحثها شرکت کنند. و جالب اینکه هیچ وقت دیگر در جلساتمان خاطره گویی نداشتیم و دیگر کسی خاطره گویی نمیکرد و تنها در مورد پیشنهاد مشخص تا رسیدن به سرانجام مشخص بحث و گفتگو انجام میشد.
گاهی پیشنهادی رد میشد و مخالفان میبردند و شخص پیشنهاد دهنده هنوز مجاب نشده بود و با راهنمایی استاد داود حسین میفهمید میتواند در جلسات بعد و یا هر وقت دیگر که مجال بهتری برای طرح آن بود پیشنهاد را مجددا به صحن بیاورد ولی اینبار چون مصوب شده بود برای نقض آن پیشنهاد به دو سوم آراء نیاز دارد.
نصاب و حقوق غائبان!
۸. آنجا بود که تازه مفهوم حد نصاب را فهمیدیم. نصابی که خودمان معین میکردیم. در ابتدای جلسات نصاب تعداد اعضای حاضر بود ولی بعد از تصویب اساسنامه میزان آن بیش از نصف اعضا تعیین شد و سپس به ۱۵ نفر کاهش یافت. و این هم به دلیل عدم حضور همه اعضا در مجامع بود و عملاً نشستها را از حیث اثربخشی ساقط مینمود. و این مفاهیم با راهنمایی و وسواس شدید آقای داود حسین برای از بین نرفتن حقوق غائبان جمع بارها و بارها مورد گفتگو قرار میگرفت تا اینکه حق اعضای غیرحاضر و غیرفعال هم از بین نرود. و آنقدر که استاد برای حق این افراد حساسیت به خرج میدادند فکر نمیکنم یک هزارم آن برای خود افراد غائب مهم میبود و نمیدانستند و هنوز هم نمیدانند که چطور دلسوزانه از آنها در هنگام نبودشان دفاع میشود.
قانونی که رعایت آن فضلیت است!
۹. خاطرم هست وقتی اساسنامه به تصویب رسید عمل کردن به آن بسیار سخت بود و حتی افراد متقی و باتقوا هم اینگونه وسواس در اجرای آن نداشتند چون به نظر آنها عمل به آن کاملا واضح و روشن بود. مثلا در یک اتفاق فوری، نشست اضطراری هیئت مدیره مصوب شد ولی میدانستیم خود اشخاص پیشنهاد دهنده هم حاضر نمیشدند ولی به جهت احترام به قواعد مجبور به اعلام فراخوان و رفتن ظل گرما به جلسه و بعد هم شاهد عدم تشکیل جلسه و نرسیدن به نصاب میشیدم. یا حتی وقتی میدانستیم افراد به دلیل تعطیلات امکان حضور در فلان روز را ندارند ولی چون در متن اساسنامه آمده است باید فراخوان اعلام میشد و شرکت میکردیم و سپس هم با همان جمع کوچک چند نفره که به نصاب نرسیده بود درخواست تعویقی برای نشست میدادیم. و این وسواس نه به خاطر این بود که این قواعد عقب مانده و دمده بودند بلکه به این دلیل بود که ملاحظات انسانی ورای آن همیشه در اولویت برای آن بود و آن هم اینکه ممکن است فردی پس از سالها تصمیم گرفته باشد در تاریخ مشخص به جلسه بیاید و به هردلیلی به او اطلاع رسانی انجام نشده باشد و این کار نباید در اصل متنی که به آن پایبند هستیم خلل وارد نماید.
و کجا فضلیت عین سعادت است؟
۱۰. حتی خاطرم هست موسسانی بودند که در شهرستان بودند و امکان حضور در آن نشست که اساسنامه امضا شد نبود و عملاً از افتخار در اینکه جزو موسسان باشند محروم میشدند به همین دلیل پیشنهاد شد که تا پایان تیر به افراد فرصت داده شود تا حضور یابند و اساسنامه را امضا نمایند. یکی از دوستان به من اطلاع داد که ۲ مرداد تهران میآید و پیش من خواهند آمد و امضا خواهند کرد! ولی آیا من اجازه داشتم برخلاف مصوبه به او که در تمام جلسات قبل بود ولی در آن جلسه نهایی حضور نداشت و اکنون با دو روز تاخیر بیاید و اساسنامه را امضا کند اجازه امضا دهم؟ مسلما اگر قانون را زیر پا میگذاشتم هیچکس باخبر نمیشد اما با وجود اینکه هیچ عمل خلافی به ظاهر انجام نمیشد ولی این تخطی به ظاهر ساده و پیش پا افتاده کم کم راه را برای توجیه کارهای دیگر، برای من که اکنون رئیس انجمن بودم باز میکرد! پس با راهنمایی از آقای داود حسین از دوستم خواستم که نامه ای خطاب به مجمع در ۲۵ تیر بنویسد و وضعیت را شرح دهد و پس از آن مصوب جدیدی را با هماهنگی و علم همه اعضای مجمع بگیرم که کار غیرقانونی انجام نشود و این اتفاق افتاد و بدون اینکه دلخوری و یا عذاب وجدانی حاصل شود همه دوستان موسس تا پایان تابستان فرصت یافتند که سند را امضا نمایند. این رویه تاکنون در انجمن ساری و جاری است و روح قانون بر همه حرکات انجمن حاکم است.
چرا انتقاد از گذشته انجمن مجاز نیست؟
۱۱. اکنون روح خردورزی جمعی در این انجمن حاکم شده است و قواعد را یاد گرفتهایم به شکلی که حتی میدانیم حق اعتراض به همدیگر را نداریم و میدانیم کسی حق انتقاد از گذشته انجمن را ندارد چون فرض بر این است که به رغم وجود اختلاف نظرات، طبق نظر اکثریت عمل شده است و نمیتوانیم یکدیگر را به خاطر تصمیم جمعی که گرفتهایم و نتیجه اش مطلوب نبوده مورد مواخذه قرار دهیم و تنها میتوانیم با نقد سازنده و پیشرو کمک کنیم که راهمان اصلاح شود و در نتیجه، انتقاد از گذشته انجمن فقط هنگامی در دستور است که بخواهیم یکی از مصوبات انجمن را اصلاح کنیم. اکنون میتوانیم بدون تخریب روحیه و وجهه یکدیگر در کنار هم، کار تیمی اثربخش انجام دهیم. و این رویه و منش اکنون یک سیره است و حتی بدون دلخوری از یکدیگر میخواهیم اگر در انجام کاری موفق نیستند استعفا دهند و آن را به شخص دیگری بسپارند تا اهداف انجمن مان محقق شود و همه خود را فدای یک نفع جمعی که در راستای یک مسئولیت خطیر اجتماعی است قرار میدهیم. البته برخی مواقع افراد دلزده و دلخور میشوند و خود هم میدانند که این مسئله به دلیل خودساخته نبودن خود ماست. خود ما که همه چیز را در محور فردی خود دیدهایم و نه در محور جمعی و وقتی کوچکترین ناراحتی برایمان پیش می آید سریع از جمع خود را کنار میکشیم و بسیار کودکانه قهر میکنیم ولی بزرگسالانه کینه ورزی میکنیم و به جمع برنمیگردیم. و اگر احساس کنیم مورد نقد واقع شدیم و این نقد منصفانه است سعی میکنیم انکار کنیم و با فرافکنی و مقصر نشان دادن افراد دیگر گروه ضعف های خود در انجام وظایف محوله مان را بر دوش نکشیم و به دیگران تهمت بزنیم تا بار گناهان و عذاب وجدان جمعی مان کم شود. ولی به این فکر نمیکنیم که چقدر از خودساختگی خودمان دست میکشیم و باعث میشویم که همانقدر که کوچک بودیم کوچک بمانیم و از لحاظ اخلاقی رشد نکنیم.
و سرانجام: نسبت این قواعد با ایدئولوژی؟
۱۲. صبوری جمعی و فداکاری در راستای اهداف بزرگ همیشه باعث میشود دل گنده تر شویم و تا حد مکارم اخلاقی که رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود پیش برویم. این مطلب را کسانی درک میکنند که کمترین قهر و کینه توزی را در جمع بروز دادهاند و مسئولیت بیشتری را بر دوش کشیده اند و این افراد همیشه سازمانیتر عمل کرده و کارهای بزرگ و موفقتری انجام داده اند و کمترین توقع را هم داشته اند و در برابر ناملایمات صبورتر و دل گنده تر بوده اند.
تجربه زیسته انجمن از این قواعد به ما یاد داد چگونه حق الناس به معنی واقعی کلمه را در نشستها و گفتگوهایمان پیاده کنیم و چگونه در این مسیر به مکارم اخلاق دست پیدا کنیم و جامعهای آرمانی مبنی بر خردورزی جمعی بنا کنیم.
به امید پیادهسازی این قواعد در جامعه و تحقق عقلانیتی که سبب مهیا شدن آحاد مردم برای پذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی عج شود.
محمود علی پور
رئیس انجمن تخصصی کودک و رسانه
تیر ماه ۱۴۰۱
fa اخبار ساخت جامعههای طراز نوین انجمن تخصصی کودک و رسانه ?