خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۲
در قسمت اول این سلسله یادداشتها، مترجم ویرایش دهم کتاب دستورنامه رابرت به اختصار معرفی شد. خاطرات زیرخاکی، عنوان گزارش روزانه اوست از تجربههایش برای معرفی و آموزش قواعد دستورنامه رابرت به فعالان اجتماعی در ایران.
در این صفحه، خاطرات او از تجربههایش در طول سال ۱۳۹۲، در ۹۸۶ صفحه آ۴، و در چهار فایل پیدیافی مربوط به بهار، تابستان، پائیز، و زمستان این سال، ضمیمه شده است.
در شرایطی که خیزش انقلابی زن، زندگی، آزدای با سرعت فزاینده به پیشمیتازد، توقع اینکه کسانی وقت خود را صرف مرور این خاطرات کنند، بیمعناست. اما کسانی که تحولات فرهنگی زیرپوستی دههی اخیر در ایرانِ تحت کنترل غیرقابل تصور استبداد دینی را دنبال میکنند، نمیتوانند و نباید چشم بر جهش تمدنی نامرئیای ببندند که این خاطرات آنها را مستندسازی کرده است.
در ادامه یکی از این روزنوشتها، که به تجربههای سهشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ مربوط میشود، تقدیم میشود. بخش عمدهی این روزنوشت گزارش مباحثهی جالب با آقای مهندس سید محمد بهشتی است در مورد گذار جامعه به «مدنیت» و نقش این قواعد در این گذار. با هم بخوانیم:
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۱
خاطرات زیرخاکی: یسال ۱۳۹۲
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۳
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۴
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۵
خاطرات زیرخاکی: سال ۱۳۹۶
سهشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۲
ساعت ۴ بامداد است و براي نوشتن ادامه خاطرات گفتگو با مهندس بهشتي پشت ماشين نشستهام. در دستشويي فكر كردم خوشبختانه ديشب ايده و راهحل جديدي به ذهنم نرسيده و ميتوانم فوراً به ادامه نوشته بپردازم. اما در همان دستشويي بود كه باز ايدههاي جديدي كه در طول خواب، يا در واقع در طول خوابگرديهاي شبانه به ذهنم خطور كرده بودند به يادم آمدند. پس پيش از پرداختن به ادامه آن گفتگو به اين دستاودهاي خوابگرديها ميپردازم.
نوشتن نخستين دستورتجلسه جديد
به خاطرم هست كه ديشب پرونده ذهنم از جمله با اين مشكل بسته شد كه از اين پس صورتجلسات نشست كادرها را به نحوي تنظيم كنم كه اعضاي كادرها را به حضور در آنها تشويق كند. امروز سحر يادم آمد كه در طول خوابگرديهاي شبانه ذهنم به اين نكته رسيده بود كه براي شروع، تجربهي نادرست و فاجعهآميز گروه، و به بيان دقيقتر و مناسبتر، برخورد غلط منشي موقت، يعني راوي اين سطور، با مشكلات مهندس عطارديان و مهندس بهشتي در خصوص حضور آنان در كادر يك يا همان كارگاه همانديشي عرف پارلماني را، و نيز بيتوجهي گروه به اين برخورد و حتي تأييد آن را به عنوان يك نكته آموزشي كه در كارگاه مورد بررسي قرار خواهد گرفت، در دستورجلسه نشست چهارم قيد كنم و بعد، در صورتجلسهي چهارم، بدون پرداختن به جزئيات قضيه، فقط نتيجه را بنويسم يا حتي فقط به تصيم احتمالي ناشي از آن مباحث اشاره كنم. به نظرم، اين نحوي تدوين دستورجلسه و صورتجلسه در تشويق اعضاي «كادر يك» براي حضور در كارگاه بسيار مؤثر خواهد بود. اين يك ايده.
تاريخ حنبش كادرها
ايدهي دومي كه در خوابگرديهاي شبانه ذهنم كشف كرده بود اين بود كه ميشود عنوان اين حركت تاريخي را «جنبش كادرها» ناميد. به اين ترتيب، آنچه را كه اكنون من، راقم اين سطور در ساعت چهار و ربع بامداد روز سهشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۲ مشغول نوشتن آن هستم، در واقع چيزي نيست جز تاريخ تحليلي جنبش كادرها.
نحوهي شماره دهي به كادرها
ايدهي ديگري كه به ذهنم رسيد اين است كه ميشود هر كارگاه آموزشي را به ترتيب شروع آن هم شماره گذاري كرد. به اين ترتيب، كارگاه هم انديشي عرف پارلماني كادر «يك»، كارگاه كارشناسان كادر «دو»، و كارگاه معلمان كادر «سه» محسوب خواهد شد. همين طور الي ما شاءالله. حالا دوباره به تاريخ كادر يك، يا شرح گفتگوي تحليلي با مهندس بهشتي برميگردم كه ديشب نيمه كار رهايش كرده بودم.
گذر از بحران مدنيت به مدنيت
درخاطرات ديروز و ديشب، گفتگوي با مهندس بهشتي براي تدوين گزارش عملكرد كادر يك را تا آنجا دنبال كردم كه او بحث مقدماتي خود را با تبيين تحولاتي كه با عنوان «گذر از بحران مدنيت به مدنيت» مفهومسازي كرده است، آغاز كرد. مهندس بهشتي با اشاره به اينكه منشأ مدنيت يا تمدن، مدينه يا شهر است، شرايط امروز ايران را تحت عنوان بحران مدنيت توصيف ميكند و در گفتگوي روز شنبه ميكوشيد نشان دهد كه توجه گروه هم انديشي به آموزش قواعد ادارهي مجامع يا همان دستورنامه رابرت، يكي از نشانههاي اين امر است كه جامعه امروز ايران كه از اواسط دههي ۴۰ هجري خورشيدي وارد بحران مدنيت شد، پس از حدود نيم قرن، اكنون با سرعت دارد به مدنيت رجوع ميكند و وارد دورهي مدنيت خود ميشود.
به بيان ديگر، رجوع به قواعد ادارهي مجامع تصميمگيري در زمانهي مناسبي صررت گرفته است و حتي اگر در شرايط حاضر فقط نخبگان جامعه به اين قواعد رجوع كنند و عامهي مردم فعلاً كاري با آن نداشته باشند، نشانه اين است كه نخبگان جامعه، قضيه و زمانه را خوب و درست و به هنگام تشخيص دادهاند. خوب. با اين بخش از تحليل مشكلي نداشتيم. به همين دليل، براي اين قسمت از گفتگو عنوان «گذر از بحران مدنيت و مدنيت» را يادداشت كردم و چون در اين مورد با مهندس بهشتي خيلي كلكل كرده بوديم، اطمينان داشتم كه ميتوانم هنگام نگارش گزارش اصلي، نظرات وي را متناسب با ساختار كلي گزارش بازنويسي و تشريح كنم. اما نكتهي بعدي صبحت ايشان جالبتر و تشويقكنندهتر بود.
برخورد پيشدستانه
مهندس بهشتي در بخش دوم گفتگوي خود به اين نكته پرداخت كه جامعه ما از اين تحولات كم نداشته است اما چيزي كه عملاً در تاريخ معاصر شاهد آن هستيم اين است كه نخبگان ما چنين دور انديشياي نداشتهاند كه نقش خودشان را براي آماده كردن جامعه براي مواجهه با آن ببينند و پيشدستانه عمل كنند، بلكه به صورت واكنشي عمل كردهاند و ما عملاً شاهد اين هستيم كه از سوي نخبگان نسبت به اين تحولات واكنشي عمل شده است.
استقبال از بهار مدنيت
وي در ادامه اين بخش از صحبتهايش، تحسين از اين جريان را به اوج رساند و گفت اين جريان شايد از جمله موارد معدودي باشد كه نخبگان نقش خودشان را درست ايفاء كنند يا به عبارتي به استقبال بهار، بهار مدنيت بروند.
در اينجا بود كه من با صداي بلند خنديدم و به شوخي گفتم آقاي بهشتي حسابي داريم براي خودمان نوشابه باز ميكنيم. او هم خنديد و من فهميدم كه مرد فرهيختهاي مثل بهشتي تا چه حد عميقي به اين جريان باور پيدا كرده است. البته اين را قبلاً هم گفته بود. اما باور نميكردم كه اين اندازه براي اين جريان اهميت قائل باشد.
تئوري دوم: بينش و منش در برابر دانش و روش
تا آنجا كه من از گفتگوهاي قبلي با مهندس بهشتي دريافته بودم، اين بود كه وي با يك تئوري يا در واقع با يك دستگاه مفهومي منسجم به تحليل بحران مدنيت و گذر از اين بحران ميپردازد. عناصر اساسي و اصلي آن چارچوب مفهومي نيز - تا آنجا كه من تصور و درك ميكردم - تعارض فرهنگ روستايي با شهري از يك سو و تعارض اين هر دو با فرهنگ مدرن از سوي ديگر است كه به بحران معاصر شكل داده است. روستاييان اعضاي جماعتهاي كوچك پراكنده در حواشي دشت كوير هستند كه به خاطر محدوديت منابع آبي، مجبوراند مازاد جمعيت خود را به طرف شهرهاي بزرگ دفع كنند. با اين همه فقدان منابع آبي و روخانههاي بزرگ در كشور جايي براي جذب اين جمعيت باقي نميگذاشت. به همين دليل اين جمعيت براي كشورگشايي به حركت درميآمد و به فتح آتن و هند ميپرداخت. اما در دوران معاصر ابرشهرهايي مانند تهران شكل گرفتند و حالا ميليونها روستايي با خصوصيات خود چون دانههاي شن در اين ابرشهرها با هر بادي به اين سو و آن سو كشيده ميشود. من فكر ميكردم با مهندس بهشتي در تبين رويدادها و به ويژه در تبين بحران مدنيت و نيز گذر از بحران توافق نظر قابل قبولي داشته باشيم. اما در ادامهي گفتگو، دو مفهوم جديد وارد دستگاه مفهومي شد كه ارتباط و انسجام آنها با چارچوب مفهومي قبلي به نظرم قابلمناقشه ميرسيد. اين دو مفهوم عبارت بود از بينش و منش در برابر دانش و روش. تا آنجا كه من از توضيحات مهندس بهشتي دريافتم، دانش و روش مجموعهي آگاهيهايي است كه از بيرون يك جامعه وارد آن جامعه شده است. در حاليكه بينش و منش، مجموعهي آگاهيهايي است كه از درون همان جامعه نشأت گرفته باشد. بديهي است كه بينش و منش، محكمتر، ماندگار و ديرپاتر است و در بزنگاههاي تاريخي كه رفتارهاي ناشي از اين دو در برابر هم و در تعارض با يكديگر قرار بگيرند مردم رفتارهاي ناشي از بينش و منش را ترجيح ميدهند و رفتارهاي ناشي از دانش و روش را واميگذارند.
به نظرم اين دو مفهوم با تجربههاي فردي نيز تأييد ميشوند. هر فردي ميتواند با تحليل تحولات رفتاري خود به اين نتيجه برسد كه برخي از رفتارهايش سريعتر از برخي ديگر تغيير ميكنند. بنا بر اين، ميتوان كل رفتارهاي يك فرد را به صورت طيفي از رفتارها در نظر گرفت كه يك سر آن را رفتارهاي سريعالتغيير و سر ديگر طيف را رفتارهاي بطئيالتغيير تشكيل ميدهد. بسيار خوب. اما سؤال اين است كه اين مفاهيم قرار است چه نقشي در دستگاه مفهومي قبلي ما ايفاء كند؟ از يك سو نتيجه منطقي اين تحليل اين ميشود كه روستائيان هرچه هم آموزش ببيند، بيفايده خواهد بود. چون در بزنگاههاي تاريخي به رفتارهاي ناشي از بينش و منش هزاران سالهي خود رجوع خواهند كرد و رفتارهاي ناشي از دانش و روش را واخواهند گذاشت. در آن صورت، بحث از گذر به مدنيت بيمعنا خواهد شد. چرا كه بر مبناي دو مفهوم منش و بينش در برابر دانش و روش، هر نوع آموزش مدني به اهالي تهران بزرگ كه در واقع فرزندان و نسلهاي روستائياني هستند كه هزاران سال در روستا زندگي كردهاند، بيفايده خواهد بود.
تا آنجا كه در خاطرم مانده، بعد از طرح دو مفهوم منش و بينش در برابر دانش و روش، كنجكاو شدم تا ببينم مهندس بهشتي از اين دو مفهوم چگونه در تبين گذر از بحران مدنيت به مدنيت بهره خواهد گرفت. اما با سابقهاي كه از روش تحليل وي داشتم ميدانستم كه احتمالاً نميتوانم با روش و نتايج تحليل او توافق داشته باشم. با اين همه كوشيدم تا با دقت به توضيحهاي وي گوش بدهم و آنها را بفهمم و بعد در صورت لزوم به چالش بكشم.
نخستين نتيجهگيري
به نظرم نخستين نتيجهگيري مهندس بهشتي از طرح دو مفهوم متفاوت بينش و منش در برابر دانش و روش اين بود كه دست در كاران آموزش قواعد عرف پارلماني بايد به مختصات فرهنگي جامعهي ايراني توجه كنند و به استناد يك تمثيل زيبا كه خودش به كار برد، اين تجربه را مانند يك درخت در سرزمين ايران بكارند و نه اينكه مانند يك ميخ آن را در اين سرزمين فرو كنند! در غير اين صورت، جامعه بر اساس همان اصل ترجيح دادن رفتارهاي مبتني بر بينش و منش بر رفتارهاي منبعث از دانش و روش، درست در بزنگاههاي تاريخي رفتارهاي نوع دوم را واميگذارد و رفتارهاي نوع اول را از خود به نمايش خواهد گذاشت و همين امر سبب يأس و نااميدي نخبگان جامعه خواهد شد كه به اين نتيجه رسيدهاند كه جامعه ما هيچ وقت نميتواند توسعه يابد و از اين دانشها بهرهمند شود. انگار كه اين خاك اصلاً حاصل خيز نيست و به دنبال اين ميروند كه بگويند تمام اين گرفتاريها از همان استبداد شرقي ريشه ميگيرد كه به صورت تاريخي در اين كشور حاكم بوده است. خلاصه اينكه، براي پيشگيري از شكستهاي محتمل آينده، اين عرف پارلماني بايد از هاضمه فرهنگي ملت ما بگذرد.
بله، اما چگونه؟
اينها كليات يك چارچوب مفهومي بود كه مهندس بهشتي در نشست اول به عنوان مقدمه بحث مطرح كرد و براي مخاطب وي تازهگي نداشت اما براي خوانندگان كتاب در دست تهيه، نه فقط تازگي داشت بلكه ابهام زايي ميكرد. به همين دليل بود كه من كوشيدم تا بسيار مؤدبانه براي وي توضيح دهم كه من يك خبرنگار نيستم كه فقط صحبتهاي او را از طريق رسانه به خوانندگان منتقل كنم. بلكه هدفي كلي در ذهن دارم و كتاب براي تحقق همان هدف قرار است توليد شود. اما اگر قرار باشد هر يك از مصاحبه شوندگان نكاتي در تعارض با يكديگر و نيز در تعارض با هدفهاي اصلي توليد كتاب مطرح كند، نقض غرض خواهد بود.
يادم ميآيد كه در بخشي از اين گفتگو با صراحت با وي مطرح كردم كه شما داريد با طرح اين نكات بذر ترديد در دل مخاطب ميافشانيد. در حاليكه ما ميخواهيم مخاطب را دعوت كنيم كه اين قواعد را بياموزد و به كار ببندد. به همين خاطر، صرف گفتن اينكه اين ايده بايد از هاضمه فرهنگي ما عبور كند كافي نيست. يا صرفاً گفتن اينكه اين درخت را بايد در سرزمين فرهنگي خود بكاريم و نه اينكه مانند ميخ در آن فرو كنيم كافي نست. من از همان روز اول نزد شما آمدم و از شما دعوت كردم كه اتفاقاً شما كه چنين نظراتي داريد، الان زمان آن است كه آستين همت بالا بزنيد و در كاشتن اين درخت در اين فرهنگ به ما كمك كنيد. وگرنه اينكه كنار گود بنشينيد و سالها بعد ما را نكوهش كنيد كه به جاي درخت اين ميخ را در سينه فرهنگ ايراني فرو كرديد، كار سختي نيست. بهشتي خنديد و من احساس كردم كه ميتوانم تهاجم را تا جايي ادامه دهم كه او از نظر اخلاقي احساس مسؤليت كند كه بيشتر با ما همكاري داشته باشد. هدف من در اين بخش از گفتگو اين شد كه بار ديگر به او تأكيد كنم نخستين وظيفهي او و امثال او اين است كه با اين قواعد به درستي آشنا شود. اين نكته را در همان نخستين نشست هم با وي در ميان گذاشتم و به او گفتم آقاي بهشتي، لازمهي اين كار اين است كه شما با دقت با اين قواعد آشنا شويد و همين حالا بگوئيد كدام قواعد با فرهنگ ايراني جور نيست و چرا؟ و اتفاقاً خود اين قواعد به ما امكان داده است كه به سادگي آب خوردن هر قاعدهاي را كه نميپنسديم اصلاح كنيم.
بلند شدن يا نشدن
به عنوان نمونه اشاره كردم كه طبق اين قواعد افراد هنگام صحبت كردن بايد بلند شوند. ممكن است فرهنگ ما ايرانيها اقتضا داشته باشد كه بلند شدن براي افراد مسن خلاف ادب است. يا خانمها نبايد بلند شوند. بسيار خوب. ميتوان اين را پيشنهاد داد و هر جمعي ميتواند تصميم بگيرد كه افراد هنگام صحبت بلند بشوند يا نشوند.
در ادامه توضيح دادم كه اتفاقاً اين واكنش هم به يك عادت ملت ما بدل شده است و به جاي تلاش براي تغيير رفتارهاي خود به همين رفتارهاي علط نهادي شده در عادتهاي ما اشاره ميكنند و ميگويند اين رفتارها با فرهنگ ايراني جور نيست. در همان اولين نشست كارگاه معلمان نيز يكي از معلمان همين نكته را مطرح كرد. من هم در پاسخ او گفتم كه شما اول زحمت بكش و اين قواعد را ياد بگير و آن را نقد كن و اگر ديدي با فرهنگ ما مناسب نيست آن را به ديوار بكوب. اما نه اينكه حتي قبل از شناخت آن به نفي آن بپردازي.
خلاصهي حرفم براي بهشتي هم اين بود كه آقاي بهشتي، شما هم اين قواعد را نميدانيد و حتي هيچ تلاشي هم براي ياد گرفتن آنها نكردهايد و نميكنيد. بعد به عنوان نمونهاي از تلاشهاي ذهني خودم به موضوع «نوبت گرفتن و دادن» در مجامع پرداختم و گفتم در طول مدت چند سالي كه اين كتاب را ترجمه ميكردم ميدانستم «نوبت دادن و گرفتن» معادل فارسي مناسبي براي اصطلاحي كه در اين كتاب به كار رفته نيست. تمام اين مدت وجدانم از اينكه اين اصطلاح را دارم غلط ترجمه ميكنم معذب بود. اما نميفهميدم چه اصطلاح ديگري بايد براي آن بسازم. چون اصلاً چنين مفهومي در فرهنگ و ادبيات فارسي نيست. چند سال طول كشيد تا من با مفاهم مندرج در كتاب آشنا شوم و تازه فهميدم كه چه ميخواهد بگويد. به همين خاطر كل اين كتاب را بايد براي تغيير دادن اصطلاح نوبت دادن و گرفتن بازنويسي كنيم. آنوقت شما، فقط روي همين اندرز تأكيد ميكنيد كه بايد از هاضمه فرهنگي ملت ما بگذرد. بدون اينكه بگوييد اين كار چگونه بايد صورت بگيرد؟
تيرم به هدف خورد. مهندس بهشتي كه يك كارآفرين بزرگ است و اگر مشكل را به صورت سؤالي كه خلاقيت او را هدف قرار داده مطرح كني، فوري واكنش نشان ميدهد، نسبت به موضوع نوبت دادن و نوبت گرفتن كنجكاو شد و پرسيد موضوع چيست؟ من هم روغن قضيه را زياد كردم و جواب دادم چند دقيقهاي زمان لازم دارد كه توضيح بدهم. با اشتياق گفت: اشكال ندارد. توضيح بده. و من هم شروع كردم به توضيح دادن قضيه اما اول از صحبت توماس جفرسون شروع كردم.
اختيار نوبت دهي و استبداد
به مهندس بهشتي گفتم وقتي پيشگفتار كتاب را ترجمه ميكردم به نكتهاي از توماس جفرسون برخوردم كه بعدها آن را فهميدم. ميدانيد كه توماس جفرسون، در ابتداء معاون رئيس جمهور و رئيس مجلس سنا بود. طبق قانون اساسي آمريكا، اختيار تدوين آئيننامههاي داخلي دو مجلس سنا و نمايندگان به خود آن دو مجلس تفويض شده است. ظاهراً آئيننامهي اوليه مجلس سنا نيز اختبارات زيادي به رئيس سنا داده است. از جمله اينكه اختيار نوبت دادن به اعضاي سنا نيز به رئيس تفويض داده شده بود. اما، به قول پيشگفتار كتاب، آقاي جفرسون معتقد بود دادن چنين اختياري به رئيس باعث استداد ميشود. من اول كه اين پيشگفتار را ترجمه كردم منظور جفرسون را نفهميد. چه ربطي هست بين استبداد و نوبت دادن رئيس؟ اما بعدها منظور جفرسون را فهميدم. مكث كردم تا بهشتي هم روي اين موضوع تمركز كند. كاملاً كنجكاو بود تا بداند بين نوبت دادن رئيس به اعضاي مجمع با استبداد چه ارتباطي وجود دارد. مطمئن بودم كه در تمام عمرش به چنين سؤالي برنخورده بود. چون خود من هم برنخورده بودم. و شايد من نخستين ايرانياي بوده باشم كه با چنين سؤالي در اواخر سال ۱۳۹۱هجري خورشيدي مواجه شده باشد.
عمداً كمي اين دست و آن دست كردم تا توجه مهندس كاملاً جلب شود و بعد گفتم: فرض كنيد همزمان چهار نفر براي گرفتن نوبت صحبت بلند شده باشند. چه بايد كرد؟ و چه كسي بايد نوبت بدهد؟ مكث كردم. جواب داد: رئيس جلسه. پرسيدم: رئيس جلسه بر چه مبنايي يك نفر را انتخاب ميكند؟ فقط كمي صبر كردم تا فرصت نكند به گاف پاسخي كه خواهد داد پي ببرد. با او همراهي كردم: دل خودش. مهندس بهشتي هم تأييد كرد. و من فوري نتيجه گرفتم: اما، اين يعني استبداد. اينكه رئيس به هركس كه دلش خواست نوبت بدهد عين استبداد است. حالا در چشمان مهندس بهشتي زل زدم. اعتماد به نفس ناشي از اطمينان به درستي پاسخ را در چشمانش ديدم كه مثل شمع آب شد. پلكهايش را جمع كرد كه به معناي كنجكاوي بيشتر بود و در ادامه گفتم: به همين خاطر توماس جفرسون ميگويد بايد برويم و قانون پارلمان انگليس را بياوريم و به آن عمل كنيم. چون، باز هم مكث كردم تا اين «چون» حسابي در بستر فرهنگي مهندس بهشتي كاشته شود: چون، بشريت قادر نيست قانوني بهتر از قانون پارلمان انگلستان خلق كند. تك تك كلمات جملهي اخير را شمرده، موزون و با تأكيد بيان كردم و افزودم: اين عين جمله جفرسون است. بعد به بهشتي فرصت دادم تا به تعارض بين تئوريهايش و اين واقعيت بيشتر پيببرد. اما اين فرصت را كه دست به رفتار واكنشي بزند از او گرفتم و فوري پرسيدم: خوب، قانون پارلمان انگلستان در اين مورد چه ميگويد و اعضاء يك مجمع چگونه نوبت ميگيرند؟ سؤالي كه حالا جوابش را نميدانست. اينجا بود كه فكر كردم فرصت كافي براي مانور دارم.
معناي غلط نوبت دادن
براي مهندس بهشتي توضيح دادم كه در سرتاسر كتاب دستورنامه رابرت براي اين كاركرد از اصطلاح «فلور»(floor) استفاده شده است كه به معناي كف است. اما فلور در قلمرو حقوق پارلماني سه معناي متمايز دارد: يكي به معناي مكان جغرافيايي است كه اعضاء مجمع در آنجا گردهم جمع ميشوند و جلسه تشكيل ميدهند. يكي هم به معناي مجموعهي افرادي است كه در آن مكان جمع شدهاند، يعني كل مجمع. و يكي هم به معناي حق انحصاري شنيده شدن و نه حق انحصاري صحبت كردن است. به مهندس بهشتي توضيح دادم كه بين اين دو مفهوم تفاوت معنايي مهمي وجود دارد كه الآن به آن نميپردازم. و به بحث در مورد فلور يا كف ادامه دادم و گفتم وقتي كسي در مجمع بلند شده و دارد صحبت ميكند، جز در موارد استثنائي كه قواعد آن مشخص است و فرد ديگري ميتوند برخيزد و صحبت كند و مخاطب او هم فقط رئيس است و نه مجمع. بنا بر اين، فقط وقتي كه سخنران نشست، اولين فردي كه زودتر از ديگران برخيزد، تيك د فلور (take the floot) كرده است. يعني كف را گرفته است. در اينجا كمي مكث كردم تا ذهن مهندس بهشتي براي يك جرقه ديگر آماده شود. و در ادامه گفتم: خوشبختانه روشنفكران صدر مشروطه براي اين اصطلاح «فلور» معادل بسيار زيبايي انتخاب كردهاند. مكث كردم تا كنجاوي او تحريك شود. به نظرم مشتاق بود بشنود: صحن. با لبخند رضايت بخشي تأييد كرد. معناي لبخندش اين بود كه با اين اصطلاح آشنا است. اما هنوز ارتباطش با استبداد چه ميشود؟ فردي كه زودتر از ديگران كسب صحن كرد بايد حرف بزند. همين سؤال را كه فكر ميكردم بايد به ذهن مهندس بهشتي هم خطور كرده باشد با صداي بلند مطرح كردم و خودم پاسخ دادم: نه! صرف گرفتن صحن مجوز كافي نخواهد داد تا كسي كه كسب صحن كرده است حرف بزند. عجب! داستان پيچيده شد. بله. مكث كردم تا پيچيدگي مسأله بيشتر مورد توجه مهندس قرار بگيرد. بعد ادامه دادم، در مجامع ما، وقتي كسي نوبت گرفت، هرچه ميخواهد ميگويد. و اگر رئيس از او بپرسد كه چه ميخواهي بگويي؟ جواب ميدهد: حتي وقتي هم نوبت گرفتهام حق ندارم هرچه دلم ميخواهد بگويم؟ و فكر ميكند آزادي يعني اينكه هرچه دلش خواست بگويد. در حاليكه طبق قانون پارلمان، وقتي كسي به ترتيبي كه گفتم كسب صحن ميكند، بايد ابتداء نشانه و رمز كاركرد پارلمانياي را كه ميخواهد انجام دهد بگويد و اگر در آن لحظه از بازي، آن كاركرد طبق قانون و در دستور بود، رئيس كسب صحن او را «اساين» (assign) ميكند، يعني صحن را به او تخصيص ميدهد. يعني از نظر حقوقي ميگويد كه كسب صحن شما در اين لحظه قانوني است. فقط در آن صورت است كه عضو ميتواند همان كارهايي را كه در آن لحظه از بازي طبق دستور و قانوني باشد انجام دهد. مكث كردم و به مهندس كاملاً فرصت دادم تا با تبعات اين «دانش و روش» جديد مواجه شود و خودم شروع كردم به تصور اينكه الأن چه چيزهايي به ذهن مهندس خطور خواهد كرد: عجب، بعد از صد سال مبارزه براي مشروطه، منورالفكرهاي ما هم ابتدائيترين قواعد بازي دموكراسي را هنوز بلد نيستند؟ اما خيلي زود به اين نتيجه رسيدم كه ناتواني خودم در درك اين نكته را تشريح كنم تا در اندوه اين عقب ماندگي عظيم شريك دردهاي هم باشيم. به همين خاطر گفتم: در طول چند سالي كه كتاب را ترجمه ميكردم ميدانستم معادل اصطلاحات كسب فلور و تخصيص فلور نوبت دادن و نوبت گرفتن نيست. چون در انگليسي براي مفهوم نوبت دادن اصطلاح شناخته شده ديگري وجود دارد. اما در فرهنگ فارسي مفهوم كسب صحن و تخصيص صحن به معنايي كه بعداً و فقط با مطالعه بهتر كتاب فهميدم اصلاً وجود ندارد. چون چنين كاركردي در تمدن ما وجود ندارد. به همين خاطر، اين مفاهيم براي من، چندين سال غيرقابل فهم بودند و به ناچار، در طول كتاب از اصطلاح «نوبت دادن و گرفتن» استفاده كردهام كه كاملا غلط است و تمام ترجمه بايد بازنويسي شود.
ميتوانستم تصور كنم كه براي ذهن فرهيخته، فعال و باهوشي مثلا مهندس بهشتي، اين تجربه چه بار معنايي سنگيني در پي دارد. اين يك مورد از چيزهايي است كه گفته ميشود بعضي ملتها فاقد آن هستند و به همين خاطر حتي قادر به درك آن پديده نميشوند.
احساس كردم، سنگرهاي مهندس كه با اعتماد به نفسي قابل احترام براي تشويق من و خوانندگان كتاب در دست توليد به منظور حمايت از اين حركت اجتماعي چيده شده بود، حالا درهم ريخته است: اين حركت نشانهاي است مبارك از گذر جامعه از بحران مدنيت به مدنيت. اما بايد از هاضمه فرهنگي ملت ما عبور كند. كدام هاضمه فرهنگي؟ وقتي ملتي حتي با ادعاي صد سال مبارزه براي مشروطه و پارلمان، الفباي كسب صحن و تخصيص صحن را نياموخته است و در هر قدم از فعاليتهاي پارلمانياش اين استبداد است كه تكرار ميشود، كدام هاضمه فرهنگي؟ كدام فرهنگ؟
فكر ميكنم وقتي مهندس را در ميان سنگرهاي درهم ريختهاش ديدم فرصت را براي نقد «مهندسي ايراني» مغتنم يافتم. اما همين جا بود كه مهندس بهشتي با لبخند تلخي اعتراف كرد: اينها اصلاً مهندس نيستند. ادامه بحث در اين مورد را جوانمردانه نيافتم. به همين خاطر كوشيدم بار ديگر ارادت صادقانه و صميانهي خودم را به وي ابراز كنم. به همين خاطر گفتم: تا آنجا كه به عقل من رسيده كوشيدهام تا شخصيتهايي مانند شما به اين قواعد فكر كنيد. با آنها آشنا شويد و از همين حالا كمك كنيد تا اين قواعد آنطور كه با مختصات فرهنگي اين مردم مناسبتر است اصلاح شود تا بعداً تأسف نخوريم. به همين خاطر، «كارگاه همانديشي عرف پارلماني» يك اتاق فكر است براي تأمل و تفكر در همين زمينهها، اما پيش از آنكه دير شود و اين بنا كج بالا برود هشدادر بدهيد. وگرنه اگر هاضمه فرهنگي ايرانيان خودش اين قواعد را در آينده به شكل دلخواه در ميآورد، در آن صورت كه جاي نگراني وجود ندارد.
كاملاً پيدا بود كه وقتم خيلي زودتر از اينها به پايان رسيده است و ميبايست اتاق مهندس را زودتر ترك ميكردم. متوجه شدم كه دستان مهندس با يك تكه پارچه سبز رنگ روي ميزكارش بازي ميكند. توجه كردم. يك سجاده كوچك پارچهاي بود كه با خطوط سفيد رنگ جملاتي عربي در آن چاپ شده بود و وسط آن نيز يك مهر نماز قرار داشت. ناگهان دريافتم كه مهندس نماز ظهر و عصرش را نخوانده است. با سرعت بساطم را جمع كردم و بعد از روبوسي از اتاقش بيرون زدم.
مشكل كجاست؟
۱. مهندس بهشتي در ميان ساير اعضاي كادر يك - يعني نخستين كارگاه آموزش دستورنامه رابرت - يكي از افرادي بود و هست كه انتظار داشتم بهترين تحليلها را از ضرورت آموزش اين قواعد ارايه دهد. اما نخستين نشست نشان داد كه وي هنوز از بيرون گروه همانديشي عرف پارلماني به صحنه نگاه ميكند و بيشتر ترجيح ميدهد به عنوان يك ناظر به تحليل اين حركت بپردازد و در عين حال هشدار بدهد كه مبادا چنين و چنان بشود. اين موضع با هدفي كه از انتشار اين كتاب دنبال ميشود چندان هماهنگ نيست. به نظر من مهندس بهشتي بايد داخل كادر يك شود و با تمام وجود از اين برنامه حمايت كند. براي اين كار بايد تمام توصيههايي را كه لازم ميداند انجام شود تا اين نهال چون ميخ در زمين كوبيده نشود بلكه به قول خودش چون درخت در خاك اين كشور كاشته شود، تدوين و يا پيشنهاد كند و پيشنهادهايش هم طبق قواعد همين كتاب به تصويب اكثريت برسد و بعد از آنكه اطمينان يافت گروه اوليه كادرش را درست انجام داده است، آن وقت از اين برنامه حمايت كند. در غير اين صورت، كتابي كه قرار است ما منتشر كنيم نميتواند بذر ترديد و شك را در مخاطب بكارد و اما و اگر كند. به خصوص در ميان مردمي كه عادت دارند به جاي تلاش وسيع و شبانه روزي براي آموختن چيزهاي جديد و لازم، عادت دارند چشمهايش را هم بگذارند و به عنعنات نداشته اجداد خود ببالند.
۲. تا آنجا كه به مهندس بهشتي مربوط ميشود، براي تحليل رويدادهاي اجتماعي از چارچوبهاي مفهومياي بهره ميبرد كه به نظر ميرسد خودساخته باشد. اين يك امتياز برجسته مهندس است. اما اشكالش اين است كه هنوز از هاضمهي نهادهاي آكادميك بينالمللي به عنوان يك روش يا يك تئوري علمي قابل قبول عبور نكرده و به رسيمت شناخته نشده است. حتي اگر اين مسأله را بياهميت تلقي كنيم، انسجام و هماهنگي و باورپذيري اين چارچوبهاي مفهومي محل مناقشه است و بسياري از رويدادهايي كه وي به روش ويژه خودش تحليل ميكند ميتوان با چارچوبهاي مفهومي ديگري هم تحليل كرد. با اين همه، و حتي اگر پرداختن به اين مسائل و اختلافها ارزشمند باشد كه هست، اما جايش اين كتاب نيست. اتفاقاً اين مباحث بايد از طريق توليد اسناد درون گروهي در گروه همانديشي عرف پارلماني مورد بررسي قرار بگيرد و خروجي آن هم باز بايد طبق همين قواعد دستور نامه رابرت تعيين تكليف شود.
۳. يكي ديگر از اشكالات كار به طرز تهيه اين كتاب گروهي مربوط ميشود. من با تأمل بيشتر به اين طرح به اين نتيجه رسيدم كه بايد از يك برنامهي مصوب براي تهيه اين كتاب استفاده ببريم. به همين خاطر به اين نتيجه رسيدم كه طرز تهيه گروهي اين كتاب مشترك را به صورت يك سند تهيه كنم و در اختيار گروه قرار دهم تا به تصويب برسد و بعد از تصويب طبق آن عمل كنيم. در حال حاضر برخي از عناصر كليدي اين طرح در ذهنم شكل گرفته است:
۱.۳. مجموعهاي از مهمترين، مبرمترين و پرمصرفترين قواعد و نكات قانون پارلمان به روايت دستورنامه رابرت را بايد انتخاب كنم. در حال حاضر حدث ميزنم تعداد اين موضوعات به حدود ۴۰ فقره برسد.
۲.۳. بعد اين اقلام را در اختيار اعضاء قرار دهم تا در يك نشست گروهي و به سليقهي خودشان حدود ۴ موضوع را انتخاب كنند.
۳. ۳. بعد همان ۴ موضوع را خوب فرابگيرند و بررسي كنند كه آشنايي با اين چند قاعده چه تأثيراتي در رفتار آنان داشته يا خواهد داشت. و اين تغيير رويكرد و پيآمدهاي آن را من با تك تك آنان بررسي كنم.
۴.۳. در مرحلهي بعد، عمدهترين خصوصيات فرهنگي و رفتاري خودمان را كه با هر كدام از اين قواعد تعارض دارند شناسايي كنيم و به بررسي علت آنها بپردازيم.
۵.۳. من اعتقاد دارم كه اگر طبق قواعد عرف پارلماني عمل كنيم به مرور خصوصيات رفتاري مطلوب و مورد نياز ما به خاطر رعايت همان قواعد ايجاد خواهد شد. من در اين مورد خيلي فكر كردهام و حرف زياد دارم. يواش يواش بايد اينها را به اعضاي گروه منتقل كنم تا بتوانند در گفتگوها بيان كند. به عنوان نمونه، فرض كنيد كه ما به نيت خواني عادت داريم. بسياري از قواعد عرف پارلماني، اساساً نياز به نيت خواني را از بين ميبرد. بنا بر اين اگر عدهاي به اين قواعد عمل كنند به مرور دست از نيت خواني بر خواهند داشت. بنا بر اين، هر يك از اعضاي گروه بايد بتواند با تحليل قواعد نشان دهد كه قواعدي كه او مسؤل توضيج آن شده است كدام خصائل منفي ما را از بين خواهد برد.
۶.۳. هر عضوي همچنين مسؤليت خواهد داشت تا مقررات و قوانين ملي مخالف و مغاير با همان موضوعي كه اين قرار است توضيح دهد، شناسايي كند و بعد از تحليل بگويد كه براي رفع اين تعارضها چه بايد كرد. مثلاً موضوع به ثبت رساندن، يا مسأله يك انجمن در يك رشته و از اين قبيل.
خلاصه اينكه، قرار است اين كتاب پرمصرفترين و مبرمترين قواعد عرف پارلماني را همراه با شرح و نيز همراه با اثرات مثبت حقوقي و فرهنگي آن به زبان روايي و داستان گونه براي خوانندگان توضيح دهد.
پيششرطها
براي تحقيق اين هدف بسيار بزرگ نبايد عجله كرد. بلكه بايد به مرور با افراد با ظرفيت بالا، به صورت شخصي صحبت كرد و وقتي شرايط براي طرح موضوع آماده شد آن را در قالب يك طرح به صحن تقديم كرد. به همين دليل فعلاً دست نگه داشتهام تا زمان مناسب فرا برسد. اما موضوع تهيه چنين كتابي بايد گرم نگاه داشته شود و در هر فرصتي خبري از آن در گروه انتشار يابد و با قدرت آن را پيش برد.
روز شنبهي من علاوه بر تدوين دستورجلسه نشست دوم و ملاقات با مهندس بهشتي صرف گفتگو با اعضاي گرو براي دعوت از آنان شد. اما پيش از پرداختن به اين موضوع، دستورجلسه نشست دوم را در اينجا نقل ميكنم:
برنامه دومين نشست سال دوم كارگاه هم انديشي عرف پارلماني
يكشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۲
دومين نشست كارگاه هم انديشي عرف پارلماني در سال ۱۳۸۲ رأس ساعت ۸ صبح روز يكشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ در دفتر كادرها به نشاني: خيابان كريم خان زند، خيابان آبان شمالي (دكتر عضدي)،خيابان پزشك، شماره ۶، زنگ ۳ (طبقه همكف غربي) برگزار خواهد شد. اينجانب افتخار ميزباني شما را خواهد داشت. نيز قرار است جناب آقاي مهندس محمد عطارديان دبيركل محترم كانون عالي انجمن هاي صنفي كارفرمايي ايران (كعاصكا) در اين نشست حضور يابد و از پيشنهاد برگزاري نشست هاي هم انديشي در دبيرخانه كعاصكا دفاع كند.
دستورجلسه
۱. گزارش اعضاء از فعاليتهاي خود براي ارتقاء عرف پارلماني و تلا شهاي صورت گرفته براي
سازماندهي به كارگاههاي آموزش دستورنامه رابرت (كادرها)
۲ بررسي پيشنهاد همراه با اخطار قبلي در خصوص اصلاح دستورنامه مصوب گروه و رعايت قواعد رايج در مجامع بيش از دوجين كه از سوي داود حسيني مطرح شده است.
خاطر نشان مي شود طبق دستورنامه مصوب گروه، در نشستهاي كم تر از دوجين، برخي از قواعد ناديده گرفته ميشوند. دستورنامه در اين زمينه ميگويد:
رويه در بوردهاي كوچك. در نشست بوردهايي كه در آنها بيش از حدود يك دوجين عضو حضور نداشته باشند، بعضي از تشريفاتي كه در مجامع بزرگ ضروري هستند مانع كار مي شوند. قواعد ناظر بر چنين مجامعي با قواعدي كه در مجامع ديگر به كار مي روند، در جبنه هاي زير تفاوت دارند:
• اعضاء ملزم نيستند پيش از طرح پيشنهاد يا صبحت، كه مي توانند در حالت نشسته نيز انجام دهند، كسب صحن كنند.
• پيشنهادها به حمايت نياز ندارند.
• دفعاتي كه يك عضو مي تواند در مورد يك موضوع صحبت كند محدود نيست، و پيشنهادهاي ختم يا محدوديت مذاكره به طور كلي نبايد مورد بررسي قرار بگيرد (بنگريد: 15 و 16).
• مذاكره غيررسمي يك موضوع وقتي پيشنهادي در دست بررسي نباشد مجاز است.
• گاهي اوقات كه طرحي براي تمام حاضران كاملاً روشن است، مي توان بدون ارايه پيشنهاد در باره اش رأي گرفت. با اين وجود، به جز در موارد توافق عمومي، تمام اقدام هاي پيشنهادي بورد بايد با اخذ آراء در چارچوب قواعد مشابه ساير مجامع به تصويب برسد، جز اين كه در ابتداء با بلند كردن دست مي توان رأي گرفت، كه در چنين نشس تهايي روش بهتري است.
• رئيس لازم نيست هنگام به رأي گذاشتن مسائل برخيزد.
• رئيس در مذاكره مي تواند بدون برخاستن و ترك كرسي خود صحبت كند؛ و، مشروط به قواعد ياعرف در هر بورد خاص )كه بايد صرف نظر از اينكه چه تعداد اعضاء حاضر مي شوند به شكل يكنواخت رعايت شود(، معمولاً مي تواند طرح پيشنهاد كند و به تمام پيشنهادها رأي بدهد. (صص ۴۵۴ تا ۴۵۵ دستورنامه رابرت. نسخه چاپخور)
در صورت تصويب پيشنهاد اصلاح اين بخش از دستورنامه، در مجامع گروه قواعد دستورنامه به صورتكامل رعايت خواهد شد.
۳. تصويب پيشنهاد تعيين محل برگزاري نشس تهاي آتي گروه كه به شرح زير ارايه شده است:
۱.۳. دبيرخانه كعاصكا، خيابان حافظ، اول خيابان رودسر
۲.۳. دفتر شركت آرياكيان به مديريت آقاي مهندس شهرياري، خيابان مطهري، خيابان سرافراز
۳.۳. دفتر كادرها، خيابان كري مخان، خيابان آبان شمالي (دكتر عضدي)، خيابان پزشك، شماره ۶، زنگ ۳ (محل برگزاري نشست فردا. پاركينگ طبقاتي: نبش جنوب غربي تقاطع حافظ و كري مخان)
۴. كارهاي جديد، از جمله : تصويب قطعنامه «بيانيه هدف» گروه.
منشي موقت داود حسيني
شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲
النامه بالا را علاوه بر اعضاي گروه براي منشي عطارديان، منشي دكتر معين و منشي جديد مهندس بهشتي هم ارسال كردم و بعد از آن از حدود ساعت ۱۱ صبح بود كه سعي كردم با تمام اعضا تلفني هم تماس بگيرم و ياد آوري كنم.
تذكر اخلاقي جمالي
وقتي با جمالي صحبت كردم، ضمن اينكه گفت به دليل اينكه برايش در فرهنگستان و خارج از اختيار او وقت گذاشتهاند، و امروز هم بايد گزارش بدهد و در نتيجه نمیتواند در نشست فردا حاضر شود، يك نكته مهم را نيز مطرح كرد و آن كسب اجازه از اعضاي گروه براي انتشار اخبار كادرها بود. اول من منظورش را بد متوجه شدم و توضيج دادم كه مسؤليت انتشار اين نشريه به گروه همانديشي عرف پارلماني ارتباطي ندارد بلكه مسؤلش خود من هستم و از طرف دفتر كارگاههاي آموزش دستورنامه رابرت منتشر شده است و به علاوه، فقط هم براي اعضاي كارگاههاي ارسال شده است. با اين همه، جمالي توضيح داد كه ذكر نام افراد در اين خبرنامه و انتشار آن هم مستلزم آن بود كه يا قبلش از آنان اجازه گرفته ميشد يا پيش از نشر به صورت خصوصي در اختيار آنان قرار ميگرفت تا مبادا خداي نكرده ما كه ادعا داريم كاري خلاف اخلاق انجام داده باشيم. حرفش را قبول كردم و بعد از ختم مكالمه نامهاي را تنظيم و به صورت فوري براي اعضاي گروه همانديشي كه نام برخي از آنان در نخستين شماره اخبار كادرهاي ذكر شده بود ارسال كردم. متن آن اطلاعيه:
اطلاعيه دفتر كادرها
آقايان عزيز
سلام
نخستين شماره «اخبار كادرها» كه فعاليتهاي «كارگاههاي آموزش دستورنامه رابرت» (كادرها) را پوشش ميدهد و در حال حاضر از سوي دفتر كادرها و با مسؤليت اينجانب داود حسيني تهيه و فقط براي اعضاي كادرها و افراد علاقمند و وابسته به اين جريان ارسال شده است ملاحظه كردهايد و بار ديگر نيز به پيوست تقديم شده است. همان طور كه ملاحظه ميفرماييد، اسامي افراد فقط در مواردي كه از نظر خبري لازم باشد قيد خواهد شد.
با اين همه، از آنجا كه هيچ تضميني وجود ندارد كه اخبار مندرج در اين نشريه در منابع ديگري منعكس نشود، از تمام اعضاي محترم كادرها كه مايل نيستند نام شان در اين خبرنامه قيد شود يا براي ذكر نامشان شرط خاصي دارند درخواست ميشود نظرات و شرايط خودشان را به اينجانب منعكس فرمايند.
با احترام داود حسيني
مسؤل دفتر كادرها
شنبه ۷ اديبهشت ۹۲
هنوز از واكنش آقاي جمالي نسبت به اين اطلاعيه اطلاعي ندارم. نه او زنگي زده و نه من. روز يكشنبه هم كه در جلسه حضور نيافت. اما دكتر بنياسدي يكي از افرادي بود كه در نشست دوم، هنگامي كه در اين مورد گزارش ميدادم با حركت سر و تغيير حالت صورت اين اقدام آقاي جمالي را به عنوان يك اقدام اخلاقي تحسين كرد و مورد توجه قرار داد. نميدانم ديگران تا چه حد اين نامه را جدي گرفتند. اما تا كنون هيچ كس به من نگفت كه مثلاً ذكر نامش اشكالي دارد يا ندارد.
واكنش ديگران
با اينكه دكتر معين گفته بود كه اين هفته در نشست شركت نميكند، اما از طريق دفترش فهميدم كه كار خاصي ندارد و ظاهراً يكشنبه در دفتر است. با اين همه، به چند بار تلفن به همراهش جواب نداد و حتي مثل جمالي يا اميري كه بعد از من زنگ ميزنند، اصلاً به من زنگ نزد. من هم ديگر زياد پيگيري نكردم. چه ميشود كرد. به قول مهندس عطارديان جزو مقامات است ديگر.
تمام جمعه و شنبه همراه مهندس گلسرخي يا جواب نداد يا خاموش بود. از حضور او در نشست دوم مأيوس شدم. اما كمي بعد از ساعت ۸ صبح روز يكشنبه در جلسه حاضر شد و خوشحالم كرد.
دكتر بني اسدي گفت ميآيد و جالب اينكه چند دقيقه مانده به ساعت ۸ روز يكشنبه منشي او زنگ زد تا خبر بدهد كه دكتر در راه است و ممكن است چند دقيقه دير برسد. اين همه از دادماد مهندس بازرگان عزيز.
عبدالحسيني كه از مدتها پيش در تدارك همايش روز يكشنبه است و ظاهراً حتي فرصت نكرده به ايميل سعيد اردهالي كه برايش بازفرست كردم جواب بدهد. ميدانستم او نميآيد. با اين همه به او هم زنگ زدم. فردي به نام طاهري از ستاد اجرايي شوراياريها گوشي را برداشت و گفت با مسجد جامعي جلسه دارد. قرار شد بعد از جلسه بگويد كه من تماس گرفتم. با اين همه تماسي نگرفت.
چگونه نشست را برگزار نكنيم؟
شهرياري و رزمخواه هم گفتند ميآيند و قبل از همه آمدند. اما آرش كيخسروي باز هم گفت نميتواند بيايد و از من طلبكار هم شد كه چرا در جمع مطرح نميكندم كه فلاني با اين ساعت مخالف است. يادم ميآيد كه قبل از عيد هم وقتي من اصرار داشتم كه طبق قانون وظيفه دارم جلسه را برگزار كنم برايم خط و نشان كشيد كه من تمام كتاب دستورنامه رابرت را جستجو خواهم كرد تا تبصرهاي چيزي پيدا كنم كه به استناد آن بشود نشست را برگزار نكرد! اين حرف خيلي به من گران آمد. به جاي تشكر و به جاي تلاش براي اينكه اين قواعد هرچه سريعتر در اين كشور توسعه يابد، تلاش كني كه با استناد به تبصرهاي از برگزاري نشستهاي جلوگيري كني چون در ساعتي برگزار ميشود كه تو ميخواهي در همان ساعت سركلاس بروي يا به كارهاي شخصي يا مهم خودت بررسي!
خيلي سعي ميكنم نيت خواني نكنم. اعضاء حق دارند در مجامع شركت بكنند يا نكنند. به خودشان مربوط است. اما وقتي جلسه به نصاب نميرسد و وقت سايرين تلف ميشود چه بايد كرد؟ به همين خاطر بود كه شامگاه شنبه چند صفحه از فصل مربوط به نصاب را پرينت گرفتم تا در ابتداي جلسه اين موضوع را به بحث بگذارم كه در غياب نصاب اعضاي يك اجلاس به نصاب نرسيده چه كارهايي ميتوانند بكنند. و بعد، در صورتجلسه نشست دوم به نكتهاي اشاره كردم كه وجه آموزشي مهمي دارد و آن اينكه، هرگاه نشستي به نصاب نرسيد، اعضاي نشست به نصاب نرسيده ميتوانند دست به اقداماتي بزنند تا نشست به نصاب برسد. از جمله اينكه بعد از تصويب پيشنهاد «تنفس» به اعضاي غايب تلفن كنند و از آنان بخواهند در نشست حاضر شوند تا جلسه به نصاب برسد و وقت حاضران تلف نشود. اما اين همه راه حل نيست. در اين مورد در نشست دوم سال دوم بحث شد و داريم به نتايج جالبي هم ميرسيم كه گزارش آن را در ادامه خواهم داد.
دست تنها
به نظرم خيلي بد بود كه وقتي جلسه رسمي ميشود، من به عنوان ميزبان براي باز كردن در يا جواب دادن به تلفن يا ريختن چاي نشست را ترك كنم. به خصوص كه من هم رئيس جلسه و هم مربي كارگه هستم. به همين خاطر با عدهاي از جمله دخترم غزل، زنم سودابه، همايون و محمود حسيني كمال و پارسايي تماس گرفتم تا كمكم كنند. اما همه گرفتار بودند و مجبور شدم تنهايي از ميزبانان پذيرايي كنم. به اين تريب، ضمن خريد و چيدن ميوه و اقلام پذيرايي و چاپ اسناد مورد نياز نزديكيهاي ساعت ۸ صبح براي پذيرايي آماده بودم كه رزمخواه و شهرياري آمدند و بعد نيز بقيه و جلسه بعد از چند نوبت كه به دليل تعطيلات قبل و بعد از نوروز به نصاب نرسيديه بود به نصاب رسيد.
دومين نشست دومين سال: موفق
دومين نشست دومين سال، در واقع اولين نشست بعد از تعطيلات نوروز و بعد از تعطيل ناشي از همزمان شدن يكشنبه با وفات فاطمه بود. در اين نشست آقايان به ترتيب ورود به دفتر، رزمخواه، شهرياري، گلسرخي، دكتر بني اسدي و مهندس عطارديان و من برگزار شد و به نصاب رسيد. پيش از نصاب من گزارشي از فعاليتهاي ترويجي عرف پارلماني ارايه دادم و از اعضا نيز درخواست كردم تا گزارش فعاليتهاي ترويجي خودشان را ارايه دهند. فقط گلسرخي و بنياسدي كمي در مورد افرادي كه معرفي كردهاند سخن گفتند. تا كنون دگتر بني اسدي ۸ نفر را معرفي كرده است و اخيراً نيز فرد ديگري به نام لواساني را معرف كرده است.
در جريان گزارش فعاليتهاي ترويجي خودم از تشكيل كارگاه براي معلمان و كارشناسان و نيز صحبت با دكتر سپهري براي آموش عرف پارلماني به كارشناسان اداره كل سازمانهاي كارگري و كارفرمايي وزارت كار و از پيشخريد كتاب و از اين قبيل صحبت كردم. به خصوص از اينكه مهندس عطارديان و مهندس بهشتي هر دو تأكيد كردهاند كه مايلند همچنان عضو گروه باشند اما نميرسند در تمام نشستها حاضر شوند، نيز دكتر معين هم گفته كه ميكوشد هر ماه دست كم در يك نشست شركت كند همه خوشحال بودند. گفتم كه جمالي به خاطر حضور اجباري در فرهنگستان و عبدالحسيني به خاطر اينكه در چنين روزي همايش سراسري شوراياريها را داشتهاند و كيخسروي نيز به خاطر كلاس يا دادگاه نتوانسته در جلسه شركت كند و وقت نشست را نامناسب ميداند
تعيين وقت كارگاهها
بعد از اين گزارشها نوبت به گزارش اعضا رسيد و در اينجا بود كه دكتر بني اسدي خواست تا ساعت كارگاهها را هم مشخص كنيم و مشخص كرديم: شنبه، يكشنبه، و دوشنبه از ساعت ۵ تا ۷ بعد از ظهر، پنجشنبه از ساعت ۱۲ تا ۲ بعد از ظهر، و جمعه از ساعت ۱۹ تا ۱۲ در دفتر كادرها. من تأكيد كردم هر كدام از دوستان شما كه نتوانند در اين كارگاهها شركت كنند من حاضرم كه براي آنان در هركجا كه بخواهند كارگاه و كلاس خصوصي هم برگزار كنم. قرار شد اعضاي گروه با دوستان خود در مورد كارگاهها صحبت كنند تا هركس متناسب با اوقات خود يكي از آنها را انتخاب كند.
بررسي نصاب
موضوع بعدي بررسي نصاب بود. شروع كردم به روخواني متن و سريع جلو رفتن. اما با حضور مهندس عطارديان تنفسي اعلام كردم و در فاصله تنفس از جمله در مورد حضور دكتر ولايتي به عنوان يكي از كانديداهاي رياست جمهوري در انحمن شركتهاي ساختماني صحبت شد. من مشغول پذيرايي بودم اما احساس كردم شهرياري با اين دعوت موافق نبود و مهندس عطارديان داشت توضيح ميداد كه ما از تمام كانديداها دعوت خواهيم كرد و خواستههايمان را با اآنان در ميان خواهيم گذاشت. خلاصه اينكه اين روزها بحث انتخابات دارد كم كم داغ ميشود.
تمرين جاي خالي
در جريان تنفس بود كه من وايت بورد زپرتي را روي دسته صندلي پشت ميز كار قرار دادم و روي آن سه گزينهي زير را به عنوان محل برگزاري نشستهاي آتي گروه همانديشي عرف پارلماني يادداشت كردم:
۱. دفتر شركت آريا كيان
۲. دبيرخانه كعاصكا
۳. دفتر كارگاههاي آموزشي
و بعد از رسمي شدن جلسه موضوع «جايخالي» را توضيح دادم و كوشيدم كه ضمن بحث در مورد اين مسأله ، به صورت عملي رأيگيري در اين زمينه را هم تمرين كنيم.
براساس اين روش، يك پيشنهاد اصلي كه حاوي يك رقم متغيير است، ابتداء به تصويب ميرسد و در مرحلهي بعد، تمام مصاديق رقم يا عنصر متغيير به ترتيب كميت يا به تريتب طرح زودتر در مجمع نوشته ميشود و مزايا و زيانهاي هر كدام مورد بحث قرار ميگيرد. بعد از اعضاي مجمع درخواست ميشود تا به ترتيب به گزينههاي مختتلف رأي بدهند. به اين ترتيب، اگر گزينه اول رأي بياورد، اين گزينه در جاي خالي پيشنهاد اصلي كه به تصويب رسيده است گنجانده ميشود. برخي از دوستان در مورد حقانيت و مشروعيت اين روش سؤال كردند و با توضيحها و با استناد به آمارها حقانيت و مشروعيت اين روش تصميمگيري مورد توجه و تأييد همه قرار گرفت. به نظر من هم يك تكنيك خيلي راهگشا و جالب است. اما در جريان رأي گيري در مورد اين گزينهها بود كه اتقاق جالبي افتاد.
روز جمعه من به مهندس عطارديان گفته بودم كه روي خوشي ندارد كه من، كه ميزبان ميهمانان هستم به مهمانان توصيه كنم كه نشست خود را در كانون عالي برگزار كنند. به همين خاطر شايستهتر آن است كه خود شما تشريف بياوريد و افراد را شخصاً دعوت كنيد.
وقتي نوبت به مهندس عطارديان رسيد، سعي كرد با ذكر مزاياي كانون، اينكه اتاقي دارد، ميز و صندلي و اتاق كنفرانس و غيره. و اينكه هزينهاي هم ندارد و ما هزينه هم نميگيريم.
بعد از اينكه توضيح مهندس عطارديان تمام شد نوبت من بود كه از پيشنهادم دفاع كنم. از رياست استعفا دادم و به صحن رفتم. اما شهرياري اخطار دستور داد. حكم به در دستور بودن حكم دادم و به كرسي رياست برگشتم و از روند اخطار دستور را از مهندس گلسرخي پرسيدم. جواب آن را نميدانست برايش توضيح دادم. انواع پيشنهادهاي مربوط به تقاضاها و سؤالها را يكبار مرور كرديم. و از اين روش بيشترين بهرهي آموزشي را برديم.
به هر حال، هنگام دفاع از پيشنهاد خودم توضيح دادم كه اگر كانون عالي به مثابه كانون عالي برگزار كننده و دعوت كننده نشستهاي همانديشي عرف پارلماني باشد و اجازه دهد كه خبر اين نشستها در ميان تشكلهاي كارفرمايي منتشر شود و سبب شود تا ما نسبت به آموزش عرف پارلماني به تشكلهاي عضو نيز فعال شويم، من هم به گزينه دوم رأي خواهم داد. چرا كه برگزاري اين نشستها را در دبيرخانه كانون عالي از برگزاري آنها در دفتر آرياكيان و دفتر كادرها مناسب تر ميدانم. اما اگر قرار باشد ما از دبيرخانه كانون عالي فقط به عنوان يك مكان جغرافيايي استفاده كنيم و حق نداشته باشيم كه خير برگزاري آن را در سايت و نشريات كانون منعكس كنيم و كانو عالي خود را برگزار كننده نداند، در آن صورت، اين دفتر از همه لحاظ از دبيرخانه كانون عالي بهتر است و من قول ميدهم خدماتي كه اينجا در اختيار شما گذاشته ميشود به مراتب از خدمات دبيرخانه كانون عالي بهتر باشد.
بعد از من عطارديان هم نوبت گرفت و در تأييد صبحتهاي من گفت كه در حال حاضر اين كانون عالي نيست كه اين نشستها را برگزار ميكند بلكه من بدون آنكه در مجمع كانون عالي يا حتي درهيأت مديره گفته باشم شما را دعوت ميكنم. ممكن است فردا من كانديداي دبيركلي كانون نشوم يا رأي نياورم و دبيركل بعدي شما را به كانون راه ندهد.
مهندس عطارديان در ادامه به پيشنهاد مهندس رزمخواه اشاره كرد كه هرچند خارج از دستور بود اما گفت كه بهتر است از حال در فكرجاي مستقلي براي اين تشكلات باشيم. مهندس عطاريان گفت به نظر من هم بهتر است كه از حالا به فكر يك جاي مستقل باشيد و چه جايي بهتر از همين جا؟ خوب اجارهاش را پرداخت كنيد و همين جا تشكيلات را مستقر كنيد. به نظر من هم اينجا از دبيرخانه كانون عالي بهتر است. البته من هم گفتم كه اينجا هزينه دارد و همه گفتند بهتر. بعد از اين توضيحها رأي گيري شد و دفتر شهرياري و دبيرخانه كعاصكا بدون هيچ رأي مثبت چند رأي منفي داشت در حاليكه دفتر كادرها به اتفاق آراي مثبت به تصويب رسيد. وقت تمام شده بود و دوستان كه هم عجله داشتند با خوشحالي سركار خود رفتند. و به يك پيشنهاد شهرياري رأي نداند. او هم اعلام كرد كه ميخواست پيشنهاد كند تا براي تجهيز دفتر كادرها سرمايهاي اختصاص يابد. من گفتم فرصت زياد است. بماند براي بعد.
بعد از رفتن دوستان چنان غرق شادي بودم و چنان از اين موفقيتهاي پيدرپي نشئه شده بودم كه هي به خودم جايزه دادم: نسكافه، تماشاي چلچلهها، خواب و بيخيالي. تا اينكه سرانجام با انرژي تازهاي به نوشتن اين خاطرات پرداختم. با نقل صورتجلسه دومين نشست كه براي تمام اعضاي گروه و از جمله براي بهشتي و عطارديان ارسال شد، اين گزارش را به پايان ميرسانم:
گزارش دومين نشست دومين سال كارگاه همانديشي عرف پارلماني
يكشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲
دومين نشست كارگاه همانديشي عرف پارلماني در سال ۹۲، روز يكشنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۹۲در دفتر «كارگاههاي اموزش دستورنامه رابرت» (كادرها) برگزار شد و پس از استماع گزارش اعضاء در خصوص فعاليتهاي ترويجي آنان، اختيارات و وظايف اعضاي حاضر در مجامعي كه به نصاب نميرسند مورد بررسي قرار گرفت. بر اساس دستورنامه رابرت، اعضاي حاضر در اين گونه مجامع، از جمله ميتوانند بعد از تصويب پيشنهاد «تنفس»، از افراد غائب بخواهند كه در جلسه حضور يابند تا نصاب حاصل شود و وقت حاضران به بطالت نگذرد.
مصوبات
۱. در اين نشست گزينههاي پيشنهادي براي برگزاري نشستهاي آتي گروه همانديشي مورد بررسي قرار گرفت و گزينهي «دفتر كارگاههاي آموزش دستورنامه رابرت» به تصويب رسيد. به اين ترتيب نشست بعدي گروه همانديشي عرف پارلماني از ساعت ۸ صبح روز يكشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲در دفتر كادرها برگزار خواهد شد.
۲. نيز روزهاي شنبه، يكشنبه، دوشنبه از ساعت ۵ تا ۷ بعد از ظهر، و روز پنجشنبه از ساعت ۱۲ تا ۲ بعد از ظهر، و روزهاي جمعه از ساعت ۱۰ تا ۱۲، كارگاههاي آموزش دستورنامه رابرت در دفتر كادرها برگزار خواهد شد. قرار شد آقايان دكتر اميري، دكتر بنياسدي، مهندس شهرياري و مهندس گلسرخي و نيز اعضاي غائبي كه دوستاني را براي دعوت به گروه همانديشي عرف پارلماني معرفي كردهاند، تاريخ اين كارگاهها را به اطلاع دوستان خود برسانند تا نسبت به تشكيل كارگاهاي جديد در دفتر كادرها اقدام شود.
منشي موقت. داود حسيني
يكشنبه ۸ ارديبهشت ماه ۱۳۹۲
نكات صورتجلسه
به نظر خودم در گزارش بالا چند نكته ظريف گنجانده شده است:
۱. اينكه افراد حاضر در نشستهاي به نصاب نرسيده ميتوانند به غائبان تلفن كنند و از آنان بخواهند براي جلوگيري از اتلاف وقت سايرين در نشست حاضر شوند.
۲ اينكه ساعت و روز كارگاههاي نيز تعيين شده است. من ميكوشم تا ساير اعضاي گروه نيز در امر ترويج عرف پارلماني فعال شوند و از آنان جلو نيافتم. در غير اين صورت اين احتمال وجود دارد كه وقتي كس ديگري بار را بردوش گرفت آنان نظاره گر شوند
۳. اينكه هريك از اعضا ميتوانند در مورد اصلاح و تغيير هر كجاي دستورنامه در هر مجمع قانوناً فراخوان شده و به نصاب رسيده پيشنهاد بدهند. پس اين قواعد استاندارد يا قواعد تغيير ناپذير نيستند و انجمنها ميتوانند آنها را مطابق با نيازهاي خودشان تغيير دهند.
تصميمهاي مهم
۱. تهيه سندي در مورد طرز تهيهي گروهي كتاب براي ارايه به مجمع جهت تصويب
۲. گنجاندن نكاتي در دستور جلسه يا صورتجلسه كه اعضا را تشويق به حضور در مجمع كند
۳. اخذ تصميم در مورد مهندس بهشتي و مهندس عطارديان كه مايلند عضو گروه باشند اما در تمام مجامع آن شركت نكنند. اين تصميم بايد مانع از گسترش غيبت از مجمع شود. يكي از راهكارهاي آن اين است كه مسؤليتهاي گروه به مهارت پارلماني اعضا منوط و مشروط شود.
۴. ارسال نامه براي اعضاي گروه به منظور فعال سازي كارگاهها از طريق آنان.
براي اين نشست خيلي شد!