استقبال شورای مرکزی جامعه زنان انقلاب اسلامی از «علم حقوق پارلمانی» نشانه چیست؟
به کوشش و همت سرکار خانم مهناز پزشک عضو شورای مرکزی «جامعه زنان انقلاب اسلامی» و مسؤل روابط عمومی و دبیر دفتر سیاسی این حزب، نخستین نشست از سلسله نشستهای شورای مرکزی جامعه زنان انقلاب اسلامی برای آشنایی با «علم حقوق پارلمانی» - آنطور که در کتاب دستورنامه تشریح شده است، عصر روز چهارشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ در دفتر مرکزی این حزب در تهران برگزار شد و - مهم این که - مورد استقبال اعضای این شورا قرار گرفت. این استقبال نشانه چیست؟
«علم حقوق پارلمانی» شاخهای تخصصی از علم حقوق است که روابط حقوقی اعضای یک مجمع تصمیمگیری را تبیین و استدلال میکند. و چون، این روابط در دوران مدرن، طی چند صد سال در جریان مذاکرات نمایندگان در «پارلمان» انگلستان ساخته و پرداخته شد، به آن «حقوق پارلمانی» گفته میشود؛ اصطلاحی که توماس جفرسون، نخستین رئیس مجلس سنای ایالات متحده آمریکا آن را به کار برد.
هر عضو در هر مجمع تصمیمگیری سه حق بنیادین دارد که عبارتند از: حق دادن پیشنهاد، حق شرکت در مذاکرات، و حق دادن رأی. هرچند وزن حقوق اعضای هر مجمع تصمیمگیری برابر است، با این همه، و در جریان مذاکرات، گروههای اقلیت و اکثریت شکل میگیرد، و در نتیجه، تنظیم روابط حقوقی بین اعضای یک مجمع تصمیمگیری به نحوی که حقوق فرد، جمع، اقلیت، اکثریت، و غائبان، در طول فرایندهای پیچیدهی تصمیمگیری گروهی، به شیوهای متوازن تعیین و تعریف شود، امر پیچیدهای است که موضوع اصلی شاخه تخصصی علم حقوق پارلمانی است.
تا وقتی تعداد اعضای یک مجمع تصمیمگیری از تعداد انگشتان یک دست بیشتر نباشد، و موضوعات مورد مذاکره نیز با ریشسفیدی و کداخدمنشی حل و فصل شوند و اعضای مجمع بتوانند با اجماعی عمومی به تصیم مشترک برسند، به قاعده نیاز نخواهد بود. اما اگر یک سازمان، به خصوص یک حزب سیاسی، بخواهد در سطح کشور به میلیونها عضو بالقوه خود سازمان بدهد، بدون قواعدی که در جهان متمدن به عنوان «رویه پارلمانی» شناخته میشود، قادر به این کار نخواهد بود. بیدلیل نیست که - به قول معروف - در ایران معاصر، هرگاه دو نفر میشویم، حزب درست میکنیم، و هرگاه سه نفر بشویم، انشعاب خواهیم کرد!
یکی از مخاطبان اصلی دفتر کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت (کادرها) برای معرفی کتاب دستورنامه، مسؤلان احزاب سیاسی بودند. به گواهی مستنداتی که در «خاطرات زیرخاکی» آمده است، و نیز، به گواهی کسانی که با جدیت و تلاش سعی کردند این قواعد به مسؤلان این احزاب معرفی شوند، میتوان با اطمینان گفت که هیچ کدام از این تلاشها موفقیتآمیز نبودند. چرا؟
با عنایت به همین واقعیتهاست که اظهار تمایل اعضای شورای مرکزی حزب «جامعه زنان انقلاب اسلامی» به آشنایی با علم حقوق پارلمانی و قانون عام پارلمانی، میتواند نشانهی این باشد که تحولات مثبتی رخ داده است. آنچه که در ادامه میآید کوششی است برای تشریح این تحولات احتمالی و توضیح علل آنها:
نگاهی به تحولات
اگر نحوهی مواجهه شورای مرکزی «جامعه زنان انقلاب اسلامی» با «علم حقوق پارلمانی» به عنوان نشانه یک تحول مثبت ارزیابی شود، در آن صورت این حق خوانندگان این نوشته است که بدانند این مواجهه چگونه بوده است و در مقایسه با چه رویدادهای دیگری، نشانه تحولات مثبت ارزیابی میشود؟
شواهدی که تا کنون در دسترس نویسینده قرار داشته است نشان میدهد ایرانیان، پیش از این، دست کم در سه مقطع تاریخی مختلف با کتاب دستورنامه رابرت مواجهه داشتهاند. قدیمیترین مواجهه به سال ۱۹۱۵ میلادی برمیگردد. در آن تاریخ، نخستین شماره نشریه «اتحادیه دانشجویان دانشگاه آمرکایی بیروت» به زبان انگلیسی منتشر شده است. در این شماره نشریه، مقالهای به معرفی کتاب «دستورنامه رابرت» اختصاص یافته است که در آن توضیح داده شده است که چرا اتحادیه دانشجویان علاوه بر اساسنامه، باید این کتاب را هم به عنوان مرجع پارلمانی (یا آئیننامه عمومی) خود مورد استفاده قرار دهند. اما این مقاله چه ربطی به ایرانیان دارد؟
نکته جالب این است که نویسنده آن مقاله دانشجوی ۱۶ سالهای است به نام «شوقی افندی» که بعدها یکی از رهبران با نفوذ جامعه بهائیان میشود و به نظر میرسد آشنایی وی با همان قواعد، در بازآفرینی سازمان بهائیان نقش داشته است، به نحوی که، به روایت بعضی از اعضای این جامعه، ساختار تشکیلاتی و نحوه اداره این تشکیلات، کم و بیش بر اساس قواعدی است که در دستورنامه تشریح شده است و چه بسا یکی از عوامل موفقیت سازمانی این تشکیلات، صرفنظر از هدفها و کارکردها، همین باشد.
دومین مواجهه تاریخی ایرانیان با دستورنامه رابرت، به استفاده از مؤسسان و مسؤلان کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور مربوط میشود. بعضی از بنیانگذاران آن کنفدراسیون به نویسنده این مطلب اذعان کردهاند که در جریان سازماندهی به انجمنهای عضو آن کنفدراسیون، به کتاب دستورنامه رابرت مراجعه میکردند و از قواعد مندرج در آن بهره میبردند.
سومین مواجه تاریخی ایرانیان با کتاب دستورنامه رابرت به موفقترین تشکیلات معاصر ایرانیان مربوط میشود: انجمن معتادان گمنام.
برای کسانی که با توانمندیهای تشکیلاتی انجمن معتادان گمنام آشنا نیستند، کافی است اشاره شود که این انجمن در سراسر ایران بیش از ۵۰۰ هزار نفر عضو دارد و در کنگرههای سالانه آن حدود ۳۰ هزار نفر هم شرکت کردهاند. عوامل متعددی در موفقیت حیرتانگیز این انجمن نقش دارند. اما نویسنده میتواند استدلال کند که مبنای کلیدی و بنیادین موفقیت این انجمن قواعد حقوقیای عادلانهای است که نحوهی گفتگو و تصمیمگیری گروهی اعضای انجمن معتادان گمنام را چنان تعریف کرده است که به ارتقای مداوم احترام و اعتماد متقابل اعضای این انجمن منجر میشود و این قواعد، همه بر گرفته از قواعد قانون عام پارلمان است که کتاب دستورنامه رابرت آنها را تشریح کرده است.
گفتنی است که در اساسنامههای انجمنهای معتادان گمنام تصریح شده است که مرجع پارلمانی این انجمن، کتاب دستورنامه رابرت است. و به همین دلیل، وقتی بعضی از اعضای این انجمن از وجود دفتر کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت با خبر شدند، برای آموزش این قواعد، نزدیک به یک سال و نیم و از شهرهایی که کیلومترها با تهران فاصله داشت، در این کارگاهها شرکت کردند. و بعضی از اعضای این انجمن، هنوز به صورت تلفنی، سؤالهای پارلمانی خودشان را با مربی حقوق پارلمانی در میان میگذارند و پاسخ میگیرند.
آخرین مواجهه با دستورنامه رابرت هم جریانی است که از سال ۱۳۸۵ شروع شده و طی ۱۶ سال گذشته ادامه داشته است و آیندهی آن هم به عزم و اراده کسانی مربوط میشود که این جنبش را پیش میبرند. در چارچوب همین مواجههی اخیر است که میتوان گفت: استقبال شورای مرکزی «جامعه زنان انقلاب اسلامی» از علم حقوق پارلمانی نشانه بروز تحولات مثبت است. با این همه، و قبل از پرداختن به این موضوع، لازم است - به اختصار - محدودیتها و ویژگیهای مواجهههای قبلی مورد توجه قرار بگیرد تا فضا برای گفتگو در مورد مواجهه اخیر، آمادهتر شود.
نقد نخستین مواجهه
شوقی افندی ربانی، دانشجوی ۱۶ سالهای که بعدها رهبر بهائیان شد، در مقاله خود که به زبان انگلیسی و با عنوان «قواعد دیسیپلین پارلمانی» نوشته و سال ۱۹۱۵ در نخستین شماره نشریه «گازت»، ارگان «اتحادیه دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت» منتشر شده است نشان میدهد، که به رغم سن کم، درک جامع و کاملی از این قواعد داشته است. ترجمه بند اول این مقاله حاکی از همین درک درست است. ترجمه آن:
هر مجمع تصمیمگیری یا سازمانی باید اساسنامه و آئیننامه خودش را تدوین و تصویب کند که در چارچوب دستورنامه عام پارلمانی خواهد بود. اما این کافی نیست، چرا که اینها صرفا تئوریک هستند. چیزی که مهم و ضروری است این است که اعضای آن سازمان باید به آن قوانین و موضوعات در اساسنامه خودشان مسلط باشند. آنان باید پیش از هر چیز دیگر خودشان را با دیسیپلین پارلمانی آشنا سازند و باید بر اساس آنها رفتار کنند و آن قواعد را هر جا که کاربرد داشت به کار برند.
این که یک جوان ۱۶ ساله، آن هم ۸۵ سال پیش این نکته را دریابد که اساسنامه و آئیننامههای یک مجمع تصمیمگیری یا یک سازمان باید در چارچوب قانون عام پارلمان باشد، فقط برای کسانی اسباب حیرت است که ابتدا با قانون عام پارلمان، به عنوان یک امر عرفی، آشنا نبوده باشند و بعداَ، و از طریق آموزش، مانند زبان دوم، با آن آشنا شوند. وگرنه، اگر کسی، مثلاً در فرهنگ آنگلوساکسونی بزرگ شده باشد، حتی متوجه این موضوع هم نخواهد شد که قانون عام پارلمان، یک زبان فرهنگی برای هماندیشی است که ملتهای دیگر با آن آشنا نیستند. بند سوم مقاله شوقی افندی این نکته را نشان میدهد. ترجمه آن:
«اتحادیه دانشجویان» یکی از آن جامعههاست که بهترین اساسنامه را دارد و بر مبانی محکم و کانستیتیوشنال (قانوناساسیای = به معنای قانون عام پارلمانی) استوار است. همانطور که در آئیننامه ذکر شده است، هدف «اتحادیه»، استقرار نظام پارلمانی در میان اعضای خویش است. بنا بر این اعضا باید با این قواعد آشنا شوند و اگر مایلند به هدف خودشان برسند باید آنها را در نشستهای خودشان به کار برند.
ملاحظه میفرمایید که حتی در آئیننامه اتحادیه داشنجویان دانشگاه آمریکایی بیروت تصریح شده است که هدف این اتحادیه توسعه و استقرار نظام پارلمانی در میان اعضا است. همین امروز نیز اگر شما اساسنامهها یا آئیننامههای سناهای دانشجویی و حتی سناهای استادان دانشگاههای امریکایی را با دقت مرور کنید میتوانید در یکی از بندهای آنها این نکته را بیابید که آخرین ویرایش کتاب دستورنامه رابرت (یا به ندرت، کتاب مشابه دیگری) را به عنوان مرجع پارلمانی خود معرفی کردهاند. در حالی که در هیچ یک از اساسنامهها و آئیننامههای جامعه/انجمن/سازمانهای انگلستان ممکن نیست چنین چیزی را بیابید. و اگر با قواعد تشریح شده در این کتاب، به مثابه یک سیستم کامل و جامع حقوقی آشنا شوید، اذعان خواهید کرد که جامعهای که اعضایش بر اساس این قواعد رفتار کنند، جوامعی کارآمد و توانمند خواهند شد.
شوقی افندی در بند بعدی مقاله به همدانشگاهیان خود توصیفه میکند برای رسیدن به این هدف، اگر هنوز عضو اتحادیه نشدهاید، هرچه زودتر عضو شوید و اگر عضو هستید اساسنامه و آئیننامه اتحادیه را فرابگیرد اما:
فکر نکنید این کافی است. به مخزن کتابخانه بروید و راهنمای «دستورنامه رابرت» را بگیرید و یک شناخت کلی از محتوای آن کسب کنید. اما این مقاله برای چیست؟ هدف من از مقاله حاضر این است تا برای شما، که امیدوارم به اساسنامه و آئیننامهی «اتحادیه» مسلط باشید، کلیات اصطلاحهای پارلمانی و نظام رویههای آن را توضیح دهم. به هیچ عنوان قصد ندارم راهنمای «دستورنامه» را خلاصه کنم، بلکه میخواهم به نکات مهم آن اشاره کنم و در عین حال از جزئیاتی که روشن است و در حال حضار ضروری نیست صرف نظر میکنم.
وی در ادامه مقاله خود فرق بین «نشست» و «اجلاس»، تعدادی از پیشنهادهای پارلمانی، و برخی از قواعد دیگر را به اختصار توضیح میدهد. در صفحه آخر مقاله نیز نمودار نظام اولویتبندی پیشنهادها، به نقل از ویرایشهای قدیمی کتاب دستورنامه، ترسیم شده است.
شاید اگر این جوان ۱۶ ساله بعدها رهبر بهائیان نمیشد، نویسنده این مقاله هم از نوشته او بیخبر میماند. اما شواهد بسیاری حاکی است که شوقی افندی در دوران ۳۶ ساله رهبری خود در جامعه بهائیان، قواعد دستورنامه را مبنای بازآفرینی سازمانی آن جامعه قرار داده است و آنچه که امروز به نام«نظم اداری بهائیان» شناخته میشود، چیزی نیست جز سازماندهی به کوانسیون انجمنها یا محافل محلی که همه طبق قانون عام پارلمان شکل گرفته است.
به نظر میرسد آشنایی شوقی افندی با قانون عام پارلمان به وی چنان مهارتی در امر رهبری بخشیده است که توانسته است جامعه بهائیان را به یک تشکیلات جهانی برای تحقق عدالت و آزادی و صلح بر مبانی همین قواعد تبدیل کند.
البته، به نظر نمیرسد که او در جایی نقل کرده باشد که این قواعد از قانون عام پارلمان گرفته شده است که منشأ آن پارلمان انگلستان بوده است. برعکس، بر اساس قولی که از او در یکی از صفحات وب سایت «آئین بهایی» که در ایران فیلتر است، نقل شده است:
«ساختار نظم بدیع جهانی حضرت بهاءالله که حال در بطن مؤسّسات اداری که ایشان خود بنفسه تأسیس نمودند در جنبش است، هم به عنوان الگو و هم به عنوان هستۀ آن مدنیّت جهانی عمل خواهد نمود که سرنوشت محتوم و مقدّر مردمان و ملّتهای زمین است.» (ترجمه به مضمون)
— حضرت شوقی افندی
داوری در مورد نقش احتمالی آشنایی شوقی افندی با دستورنامه رابرت و تآثیر این آشنایی بر ارتقای کیفیت فرهنگی و اخلاقی در جامعه بهائیان مستلزم پژوهش بیشتر است. اما ذکر این خاطره خالی از لطف نیست که وقتی بعضی از اعضای جامعه بهایی، احتمالاً از طریق سرکار خانم نسرین ستوده وکیل آنان، با دستورنامه رابرت و آشنایی شوقی افندی با این کتاب مطلع شدند، به دفتر کارگاههای آموزش دستورنامه رابرت آمدند و با اشتیاق و کنجکاوی متن کاغذی ترجمه فارسی کتاب را مرور میکردند و زیر لب به یکدیگر میگفتند: خودش است! انگار تازه کشف میکردند که جامعه آنان بر اساس قواعدی اداره میشود که رهبرشان ۸۵ سال قبل در دانشگاه آمریکایی بیروت فراگرفته بوده است!
یک ایرانی حق دارد آرزو کند کاش حضرت شوقی افندی آموزش این قواعد رهاییبخش را به اعضای جامعه تحت رهبری خودش منحصر نمیکرد و در صورت امکان میکوشید به جای مکتوم نگاه داشتن، کتاب دستورنامه را به سایر ایرانیان نیز معرفی میکرد.
به هر حال، از نخستین مواجههی ایرانیان با دستورنامه رابرت، فقط تعداد معدودی از ایرانیان با این قواعد آشنا شدند و آنان نیز آن را با عنوان «نظم اداری بهایی» به انحصار خود درآوردند.
مواجه با رویکرد چپ
دومین مواجهه ایرانیان با دستورنام رابرت به جنبش دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور علیه نظام استبداد سلطنتی مربوط میشود. این رابطه نیز به پژوهشهای بیشتر و دقیقتر نیاز دارد و آنچه که در ادامه میآید. به نقل از یکی دو نفر از بنیانگذاران اولیه کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور مربوط میشود که به مترجم کتاب به فارسی (و نویسنده این نوشته) خاطر نشان کردهاند که با ویرایش آن سالهای کتاب دستورنامه رابرت (احتمالاً ویرایش سال ۱۹۵۹) آشنا بودهاند و در سازماندهی به کنفدراسیون دانشجویان از راهنماییهای آن کتاب بهره بردهاند.
با این همه، تجربه برخورد نویسنده این مقاله با بعضی از اعضای سازمانهای کمونیست عضو آن کنفدراسیون - که بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ به ایران برگشتند و تا سال ۱۳۶۰ که روحانیت مستقر تمام آنها را نابود کرد، به فعالیت خود ادامه دادند، حاکی از آن است که آشنایی آنان با دستورنامه رابرت، هرچند در برگزاری کنفدراسیون مفید بوده است، اما تأثیر محسوسی در روش اداره جلسات آنان نگذاشته بود و آن نشستها نیز به صورت سنتی و گعدهای اداره میشد.
تجربههای بعدی مترجم کتاب دستورنامه رابرت به فارسی نشان داد که اتفاقاً نیروهای چپ که معمولاً به تبعیت از لنین از اصطلاح «لجنزار پارلمانتاریسم» برای طرد دموکراسی بورژوایی استفاده میکردند، بیش از سایر نیروهای سیاسی دست رد به سینه او زدند. در حالی که اگر روزی قرار شود کل قدرت سیاسی به صورت انحصاری به «شوراهای کارگران» تفویض شود، بدون فرهنگی که در قانون عام پارلمان به مثابه «فرهنگ قانون اساسی» متبلور است، از دورن شوراهای کارگری نیز حتما یک استالینزم سر بر خواهد آورد تا همه را با زور سرنیزه به بهشت کمونیستم هدایت کند.
خوشبختانه قرائتهای نوین از متون مارکسی دارند به این اصل میرسند که «دموکراسی حقیقی به مثابه مقدمه کمونیسم» [1] است و دستورنامه رابرت چیزی نیست جز قواعد نسبتاً پیچیدهی همان «دموکراسی حقیقی» که با دقت ریاضی، حقوق فرد، غائبان، اقلیت، اکثریت و کل اعضا را در جریان هماندیشی در مورد حق حاکمیت، به شیوهی متوازن تعریف کرده است. و البته، درک آن برای اذهان ساده کمی دشوار است.
تجربه شیرین
یکی از دلگرام کنندهترین تجربههای مترجم دستورنامه رابرت به فارسی طی ۱۵ سالی که صرف کشف روشهای مناسب به کارگیری این قواعد در فرهنگ ایرانیان شد، آشنایی با انجمن معتادان گمنام و انجمنهای وابسته به آن بود.
او، پیش از این آشنایی، مشاهده کرده بود که چطور بعضی از معتادانی که قبل از عضویت در انجمن معتادان گمنام زشتترین رفتارها را بروز میدادند، بعد از عضویت در این انجمن - به معنای واقعی کلمه - از دیو به فرشته تبدیل میشدند. اما آنچه که به راستی مایه حیرت او شد، علاقه بسیاری از اعضای این انجمن به آشنایی با قواعد دستورنامه رابرت بود.
بعدها که ترجمه فارسی «راهنمای» انجمن معتادان گمنام به دستش رسید متوجه شد که در بخشی از این راهنما تصریح شده است که مرجع پارلمانی انجمن بینالمللی معتادان گمنام کتاب دستورنامه رابرت است.
همین جا لازم است برای آن دسته از خوانندگان که با مفهوم «مرجع پارلمانی» آشنا نیستند، به اختصار توضیح داده شود وقتی انجمنی کتاب دستورنامه رابرت را به عنوان مرجع پارلمانی (یا آئیننامه کلی) خودش انتخاب میکند، و این را در اساسنامه خود هم میگنجاند، به این معناست که تمام قواعد مندرج در این کتاب، هرجا که کاربرد داشته باشد و با مصوبات آن انجمن مغایرت نداشته باشند، لازم الاجرا خواهند بود. به این ترتیب، وقتی یک انجمن یا حزب یا سازمان این کتاب را به عنوان مرجع پارلمانی خود انتخاب میکند، یک آئیننامه ۷۰۰ صفحهای دارد که از سیر تا پیاز فعالیتهای یک انجمن را با جزیئات کامل تشریح کرده است و هر انجمنی میتواند هر بخش آن را که خواست، به دلخواه خودش اصلاح یا حذف کند.
نکته جالب این که بنیان گذاران شعبه ایرانی این انجمن - که گفته میشود دو برادر بودند که کار خودشان را از قرچک ورامین آغاز کردهاند - با رویهها و سنتهای این انجمن، از طریق عضویت در شعبهی این انجمن در خارج از کشور آشنا شدند و در واقع در جریان عمل با این قواعد آشنا شدهاند.
با هر شاخصی ارزیابی شود، انجمن معتادان گمنام موفقترین سازمان مردمنهاد و غیردولتی در تاریخ معاصر ایرانیان است: طبق سنتهای این انجمن، اعضای انجمن باید گمنام باقی بمانند، یک ریال از هیچ اقتداری خارج از اعضای خود انجمن قبول نمیکنند، حتی اگر در یک مدرسه نشتستهای خودشان را برگزار کنند باید هزینه آن را از جیب خودشان بپردازند و میپرازند. گفته میشود این انجمن حدود ۵۰۰ هزار عضو دارد. نه دولت، نه روشنفکران و نه روحانیون و نه هیچ مرجع مقتدر دیگری هیچ نفوذی در این انجمن ندارد. روابط بین اعضای این انجمن چنان انسانی است که وقتی از راقم این سطور خواسته شد تا در دفتر یادبود یکی از کنگرههای این انجمن نظرش را بیان کنند، چنین نوشت: شما موفق شدید جامعهای بسازید که ۱۲۴ هزار پیغمبر نتوانستند! شاید این ارزیابی اغراقآمیز به نظر برسد. حتماً جنبههای ناخوشایند و زشت فرهنگ ایرانی در این انجمن هم اثر داشته است. گفته میشود سازمانهای امنیتی دست از سر این انجمن هم بر نمیدارند و دل معتادان گمنام هم از این بابت خون است. با این همه، انجمن معتادان گمنام، یا به تعبیری، جنبش پاکان، در تاریخ معاصر ایران نقش مهمی ایفا کرده است.
البته، مترجم دستورنامه آرزو داشت و دارد که اعضای این انجمن بتوانند مهارتهای خودشان در اداره انجمن را به انجمنهای صنفی و مدنی دیگری که در کشور دایر شده یا میشود، منتقل کنند. اما تجربهها نشان داد، چنین کاری مستلزم مهارتهای دیگری است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد و توقع از اعضای این انجمن برای انجام چنین کارهایی به جا نبوده است.
«کادرها»
آخرین مواجهه ایرانیان با دستورنامه رابرت در سال ۱۳۸۵ آغاز شد و ادامه خواهد یافت. اما این مواجهه با مواجهههای قبلی تفاوت ماهوی داشته است و در نتیتجه لازم است در همین ابتدا، این نکته مورد توجه قرار بگیرد.
همانطور که دیدیم، مواجهه اول، یعنی آشنایی یک جوان ایرانی ۱۶ ساله با دستورنامه رابرت در ۸۵ سال پیش، محصول وجود دانشگاه آمریکایی بیروت بود که آموزش دستورنامه به داشجویان آن دانشگاه، در واقع بخشی از برنامههای آموزشی آن دانشگاه محسوب میشده است. برحسب تصادف، آن جوان بعدها رهبر یک جامعه بسته دینی در محیطی متخاصم میشود و میکوشد با بهرهگیری از آن قواعد به آن جامعه قوام بخشد و برای تقویت بنیانهای آن جامعه و جلب حمایتهای بینالمللی، میکوشد به آن جامعه ابعاد بینالمللی ببخشد. جامعه بهائیان جامعهای است دینی که به خصوص برای بقای خود کوشیده است از سیاست فاصله بگیرد هرچند سیاست هیچگاه دست از سرش برنداشته است.
مواجهه دوم، تحت تأثیر جهان دوقطبی و گرایشهای چپ، بیشتر دنبال استفاده ابزاری از این قواعد برای سازماندهی به جوانان برای مبارزه با دیکتاتوری شاه بود و مواجه سوم اساساً یک هدف اختصاصی را دنبال میکرد: کمک معتادان به یک دیگر برای آنکه اراده خوشان برای پاک ماندن را تقویت کنند. اما آخرین مواجهه محصول پیامدهای انقلاب سال ۵۷ و بعد، جنبش دوم خرداد بود. چطور؟
انقلاب سال ۵۷ با وحدت کل مردم حول یک هدف، یک رهبر، یک دین، و یک کتاب، شکل گرفت. اما به محض پیروزی انقلاب، تصفیههای خونین شروع شد و یاران و مؤمنان قدیمی حالا گلوی یکدیگر را جر میدهند و اکنون که بیش از ۴۰ سال از آن انقلاب میگذرد هنوز این تصفیهها و حذفها ادامه یافته و خواهد یافت. چرا؟
ما از تاریخ یک پاسخ به این پرسش یاد گرفتهایم: حکومتهای استبدادی تفرقه میاندازند تا حکومت کنند. پس علت ناتوانی ما در اتحاد و همبستگی، حکومت مستبد است. اما دوم خرداد، و دولت سید محمد خاتمی این بهانه را گرفت. از دست چه کسانی این بهانه را گرفت؟ این سؤال مهمی است.
شاید این یک شانس تاریخی بود که مترجم دستورنامه رابرت در دولتهای آقای محمد خاتمی، مسؤل انتشار نشریات انجمنها و سازمانهای غیردولتی متعدد بود. این یک شانس تاریخ بود که در آن دوران، اینترنت گسترش یافت و اقیانوس زبان انگلیسی برکه زبان فارسی را فرا گرفت. این یک شانس تاریخی بود که مسؤل نشریات انجمنها زبان انگلیسی هم بلد بود و میتوانست به وبسایت انجمنهای مشابه در سطح جهان مراجعه کند و «بست پراکتیسها» یا «بهترین سرمشقها» را به مخاطبان خود که اعضا و مسؤلان سازمانها و انجمنهای غیردولتی ایرانی بودند، معرفی کند.
مجموعهی شانسهایی که اگر دقت شود چیزی جز شرایط تاریخی نیستند، وضعیتی را رقم زد که مترجم دستورنامه رابرت مسأله و دغدغه اصلیاش این بشود که چرا انجمنهای ایرانی قادر نیستند دسته جمعی تصمیم بگیرند؟
خوشبختانه، حتیالمقدور تلاش شده است تا تمام اسناد و مدارک مربوط به تاریخ مواجهه اخیر با دستورنامه رابرت محفوظ بماند. این شواهد نشان میدهد که در جستجوی پاسخ علل اصلی ناکامی انجمنها و سازمانهای غیردولتی چند مرحله طی شده که هر کدام بیش از ۵ سال به درازا کشیده است.
اگر به خاطر داشته باشید، در دومین دولت آقای خاتمی، شعار «جامعه مدنی» به «جامعه مدینهای» تغییر کرد. دلیل آن را همه به خاطر داریم: انجمنهایی که طی سالها ابتداییترین حقوقشان ضایع شده بود، در بهار خاتمی، دنبال کسب حقوق از دست رفته بودند که به نظر میرسید خارچ از توان کل جامعه یا گروه حاکم باشد.
همان فشارها که خاتمی را از جامعه مدنی به جامعه مدینهای عقب کشاند، مدیر مسؤل نشریات را هم مجبور میکرد تا دست از انجمن بازی بردارند و کاری با «جامعه مدنی» نداشته باشند. چه باید کرد؟
پروفشنگرایی: پاسخ تاکتیکی به یک مسأله استراتژیک؟
پاسخی که آن زمان برای این معضل کشف شد این بود: پروفشنگرایی!
پروفشنگرایی، خیلی خلاصه یعنی اینکه فعالیتهای اجتماعیای مثل پزشکی، مهندسی، وکالت، روحانیون و از این قبیل، کسب و کار نیستند بلکه پروفشن هستند و در نتیجه باید منافع مشتریان خودشان را نسبت به منافع خودشان در اولویت قرار دهند.
با این رویکرد این امکان به وجود آمد که مترجم دستورنامه رابرت در نشریاتی که در دولت دوم خاتمی منتشر میکرد، بتواند همچنان چراغ دفاع از فعالیتهای انجمنهای پروفشنال را روشن نگاه دارد و به تلاشها برای فائق آمدن بر آن پرسش مقدر ادامه دهد: چرا در ساختن سازمانهای اجتماعی ناموق هستیم؟
در جریان تولید مطالب بدیع و جدید در مورد مفهوم «پروفشن» بود که اهمیت کد اتیکز (یا دستور شرف) مورد توجه قرار گرفت.
خیلی خلاصه، کد اتیکز(که بعدها به منشور اخلاقی ترجمه شد) مجموعه استانداردهای رفتار اخلاقی اعضای یک پروفشن است که هدف اصلی آن یک چیز است: حفظ اعتماد مشتریان یک پروفشن.
مترجم دستورنامه، طی سالهایی که نشریات انجمنهای پروفشنهای مختلف را منتشر میکرد، ادبیاتی بسیار غنی در مورد مفهوم کد اتیکز به زبان فارسی تولید و منتشر ساخت که بررسی پیامدهای آن نیاز به پژوهشهای میدانی جداگانه دارد. اما در جریان همین فعالیتهای عملی/نظری بود که به مرور کشف شد، تدوین کد اتیکز در یک جامعه/انجمن/سازمان پروفشنال مستلزم آن است که اعضای آن سازمان بتوانند در مورد مسائل مختلف به توافق برسند. اما چرا اعضای انجمنهای ایرانی قادر نیستند به توافق برسند؟
بررسی اساسنامهها
سومین مرحله از این سفر پژوهشی وارد قلمروی اساسنامهها و آئیننامههای جامعه/انجمن/سازمانهای موفق در کشورهای توسعه یافته میشود. انبوهی از اساسنامههای انجمنهای مشابه، از وبسایتهای آنها دانلود و مورد مطالعه قرار میگیرد.
این مرحله، همزمان است با روی کار آمدن دولت احمدینژاد و تلاش تعداد قابل توجهی از فعالان اجتماعی شناخته شده که دور هم جمع میشوند تا یک سازمان چتر مانند برای حمایت از سازمانهای جامعه مدنی نوپا که با خطر نابودی مواجه شده بودند ایجاد کنند.
این که تلاشها برای تأسیس آن سازمان چتر مانند به کجا انجامید داستان شکست دیگری است. این که متن کامل برخی از آن اساسنامهها به فارسی ترجمه شد، این که بسیاری از تجربههای مندرج در آن اساسنامهها از طریق نشریاتی که مترجم دستورنامه منتشر میکرد در اختیار انجمنهای ایرانی قرار میگرفت، نیز داستان جذابی است که ارتباطی به موضوع این نوشته ندارد. اما نکته در خور توجه این است که دقت در همان اساسنامهها سبب شد تا به نکتهای توجه شود که بدون چنان دقتی شاید هرگز کشف نمیشد: دستورنامه رابرت!
عجب! در یکی از بندهای اساسنامه و آئیننامهی بسیاری از جامعه/انجمن/سازمانها - به خصوص نوع آمریکایی آنها - گفته میشود: آخرین ویرایش کتاب دستورنامه رابرت مرجع پارلمانی انجمن است و قواعد مندرج در آن هرکجا کاربرد داشته باشد و با مصوبات انجمن مقایرت نداشته باشد، لازم الاجرا هستند؟ یعنی چی؟
خوشبختانه، یکی از این بندهای یکی از اساسنامهها، لینک به یک وب سایت بود و نتیجه؟
عصر روز سهشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۶ ویرایش سال ۱۹۱۵ کتاب دستورنامه رابرت دانلود شد و همان روز متن کامل پرینت شده آن در دسترس مترجم کتاب قرار گرفت.
هدف از بیان این تاریخچه مختصر این بود که به اختصار توضیح دهد برخلاف مواجهههای قبلی ایرانیان با دستورنامه رابرت، این بار، کسی که (یا در واقع، جامعهای که) از سالها قبل تشنه آب بود به سرچشمه رسید.
ادامه خواهد یافت. . .
[1] عنوان کتابی است نوشته الکساندروس کریسیس